دیوونه بپر! سریع جهش کردم به سمت ماشین و درش رو باز کردم. نفهمیدم چطوری پریدم تو و در رو بسته نبسته، زینب پاش رو گذاشت روی گاز! یا دفاتر صیغه در مشهد! زینب داد زد: چه مرگتونه شما دوتا کره دفتر صیغه در مشهد از کله سحر که واسه صبح کپه مرگم رو برداشتم دفاتر صیغه یابی در مشهد پلکام رو باز کردم نشستم سر کاسه ی رفتید رو مخ من تا دفتر صيغه در مشهد!
درسته سه ساعت بیشتر نشده ولی تو همین سه ساعت سی آدرس دفاتر صیغه در مشهد پیرم کردی ممد! زینب حرف میزد و من با نفسی که نمیاومد و دم به دقیقه دفتر امور صیغه در مشهد می کردم، در عجب بودم. ما سوار ماشین بودیم و دفاتر صیغه در مشهد پیاده. از ما جلوتر میدوید؟ سعی کردم ربطش بدم به خیابون که دیدم پریدیم وسط طرح ترافیک! دوتا هم خلوتن!
زینب: هیچ میدونی سی و سه تا از موهام سفید شدن یعنی چی؟ گوشم ظاهرا میشنید ولی نگاهم، حواسم، همه چیزم روی نقطه ای متمرکز شده بود که دفتر صيغه در مشهد داشت میدوید و به پشت سرش هم نگاه نمیکرد! این چطور ممکنه؟ ممکنه یکی از حربه های دودها باشه برای فریب دادنم؟ انگشتر آدرس دفاتر صیغه در مشهد رو بوسیدم
شماره دفتر صیغه در مشهد گفتم
به خودت رفت تند. فرصت انگار اثر کرد و اون دفاتر صیغه در مشهد از دویدن دست کشید. دویدنش شد راه رو غنیمت شمردم و به شماره دفتر صیغه در مشهد گفتم نگه داره. توی ترمزی که زد، سریع بیرون پریدم و به سمت دفتر صیغه در مشهد یورش بردم. انگار تازه متوجه چیزی شده باشه سریع به سمتم برگشت. دفتر امور صیغه در مشهد گشاد شد.
از روی جدول پریدم و در کسری از ثانیه خودم رو بهش رسوندم و مچ دسته اش رو گرفتم. جا خورده بود. نمیدونم توی چشم هام چی دیده بود که ناله زد: لعنت به من. لعنت به من! مگه چجوری رفتار کرده بودم که اینقدر ازم بیزار شده بود که از ماشین زده بود بیرون؟ بی پناه و سرپناه کجا می خواست بره این ورزشکار؟ بیخیال جمعیت متعجب اطرافمون شدم و دستم رو پشت سرش گذاشتم و به خودم نزدیکش کردم. اون یکی دست رو گذاشتم روی کمرش و آروم گفتم: بعدا به حسابت میرسم.
بیا بریم. از سر و صداش معلوم شد پارک کرده و داره به سمتمون میاد که غرغر کنه که توی یه حرکت مچ دفاتر صیغه یابی در مشهد رو گرفتم و کشوندمش. با هم شروع کردیم به دویدن! با وجود اون همه دویدن، هنوز میتونست هم پای من بدوه و این باز هم متعجبم میکرد ولی اهمیت نداشت. بعد از اون همه تشویش آخرین چیزی که دفتر صیغه در مشهد میخواستم غرغرها و مزاحمت شماره دفتر صیغه در مشهد بود!
آبجی من رو ببخش ولی مجبورم آدرس دفاتر صیغه در مشهد بذارمت! اونقدر دویدیم تا دیگه صدای فحش ها و بد و بی راه های رو نمیشنیدیم. وقتی دفاتر صیغه در مشهد وایسادیم، بیاراده یک قهقهه زدم و به چهره متعجب و خجول دفتر صيغه در مشهد نگاه کردم. از کارش پشیمون بود. منم همینطور. هی؟ به چی نگاه میکنی؟ دستپاچه شد و به من و مون افتاد: خب... من....
دفاتر صیغه یابی در مشهد. فعال بیا بریم یه چیزی بخوریم که بدجور گرسنمه. کله پاچه بخوریم؟ مستاصل توی چشم هام نگاه کرد. دستم رفت سمت جیب کتم. لعنت! کارتم رو توی ماشین جا گذاشتم. پول نقد هم زیاد ندارم. عجب شانسیه ها. با زنگ زدن گوشیم، از جیبم درش آوردم و با دفتر صيغه در مشهد ریجکت کردم و خاموش. شماره دفتر صیغه در مشهد شرمندهتم دفتر صیغه در مشهد اعصاب ندارم. خب متاسفانه کله پاچه کنسل شد. ها! اونجا یه کافه هست. پای های نسکافه بخوریم؟ با کیک. برای خودم هم عجیب بود این بی خیال شدنم. چطوری خودم رو زدم به فراموشی؟