ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل عباس
عباس
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل امید
امید
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرناز
فرناز
40 ساله از ری
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
56 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل مژده
مژده
33 ساله از رشت
تصویر پروفایل سعید
سعید
32 ساله از پاکدشت
تصویر پروفایل مصطفی
مصطفی
45 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل ساسان
ساسان
30 ساله از کرج

شیدای همسر یابی ایرانی

همسریابی شیدای تهرانی با من شوخی نکن حوصله ندارم. از جا بلند شد و رد همون حال که میخندید من رو در اغوش کشید و دور اتاق چرخوند. با اینکه عصبی بودم

شیدای همسر یابی ایرانی - همسر یابی


تصویر شیدای همسر یابی ایرانی

چرا داشتم بیخودی گریه میکردم؟ نه بیخودی نبود. مگه نشنیدی که مادرش چطور با تحکم میگفت که جشن نامزدی شان را برقرار کرده و به شیدای همسر یابی تحمیل میکرد که باید بدون چون و چرا تا روز جمعه د رجشن حاضر شود. راستی اگر همسریابی شیدای تهرانی به خاطر خانواده اش تن به این کار بدهد چه بالیی به سر من می اومد؟ حاال هم که من رو داشت و قانون هم از او همایت میکرد. اون میتونست عدال رو بین ما برقرار کنه. یعنی یک شب باید در اغوش پری باشه و شبی بعد کنار من؟ وای چطور میتونم تحمل کنم بوی تنش رو که همراه بوی تن پریست؟ مانند دیونه ها سر تکون دادم و زمانی که صدای شیدای همسر یابی در گوشم پیچید حس کردم که چرا دارم واسه خودم رویابافی میکنم؟ همسریابی شیدای تهران هنوز اینجاست و تنها متعلق به منه. چرا باید با پری ازدواج کنه؟ اون از پری متنفره. -عزیز دل من. نفس سروش. تو همه چیز منی. برام مهم نیست که مامان و بابا در مورد تو چی فکر میکنن. نباید برای تو هم مهم باشه. من تو رو با یک دنیا عوض نمیکنم. این حرفهای احمقانه چیه داری میزنی؟

پاییز نگاه کن به دور و برت ما االن توی ماه عسل هستیم. یعنی چی؟ یعنی اینکه من هیچ ارزشی برای حرفهای صد تا یه غازه بقیه قائل نشدم و به دنبال دلم اومدم. جایی که در کنارش حس ارامش با من اشناست. سایت همسریابی شیدایی به قدری گرم و ارامش بخش بود که لبخند زدم اما با یاداوری مراسم شیدای همسر یابی که برایش میخواستند بگیرند با بغض گفتم: -مامانت میگفت برای تو و پری روز جمعه جشن نامزدی ترتیب داده اند. چشمانش از شدت حیرت گرد شد و بعد از مدتی زد زیر خنده و بعد از لحظه ای که من در ان دق مرگ شدم گفت: -خوب به سالمتی. ان شاهلل به پای هم پیر بشیم. از جا جهیدم و با عصبانیت در حالی که دستم رو به نشانه تهدید به سمتش گرفته بودم گفتم: -شیدای همسر یابی تهرانی با من شوخی نکن حوصله ندارم. از جا بلند شد و رد همون حال که میخندید من رو در اغوش کشید و دور اتاق چرخوند. با اینکه عصبی بودم اما خنده ام گرفته بود. با سرمستی گفتم

سایت همسریابی شیدایی. نکن دیگه

بزارم زمین سایت همسریابی شیدایی. نکن دیگه. ااااااا. مگه با تو نیستم؟ اما او بی تفاوت به من من رو مانند پر کاهی از زمین بلند کرد و روی دستانش گرفت. -کمرت درد میگیره. -همچین میگه انگار دو تن وزن داره. شیطنتش به من هم سرایت کرد و باز هم بی خیال و بی توجه به حرفهای مادر شیدای همسر یابی یعنی مادر شوهرم با او هم نوا شدم و به شیطنت پرداختم.

همسریابی شیدای تهران لذت میبردم

به قدری از در جوار بودن با همسریابی شیدای تهران لذت میبردم که فخری خانم و ارغوان برایم مهم نبودند. چه جالب بود. ارغوان... من هم شده بودم ارغوان با یاداوری اینکه مادر همسریابی شیدای تهرانی از این موضوع چقدر رنج میبرد لبخندی بی رحمانه روی لبم نشست و همانجا تصمیم گرفتم هر طور شده جلوی خانواده سروش بایستم و اجازه ندهم که زندگی شیرینم رو با همسریابی شیدای تهران بر هم بزنند.

ان ها حق نداشتند خوشی را از من و سایت همسریابی شیدایی بگیرند. با پیشنهاد سروش همانطور که قولش را داده بود به مشهد هم رفتیم و زمانی که من لحظات عرفانی رو در حرم امام رضا میگذراندم نرم نرم اشک می ریختم و از او میخواستم که خوشبختی ام را حفظ کند. به یاد بهار افتاده بودم که میگفت اگر چیزی میخواهی از خود بخواه. با این علم دستم رو روی کشیدم و در حالی که ارادت خاصی به ایشان داشتم از خواستم که سایت همسریابی شیدایی را برایم حفظ کند. زندگیم را حفظ کند و ترس روبرو شدن با خانواده همسریابی شیدای تهران رو در درونم بکشد و به من این شهامت رو بدهد که بتوانم از زندگیم در مقابل همه مشکالت مراقبت کنم. برای سالمتی مادر و بهار و خوشبختی او و کامیار خواستم که همسریابی شیدای تهرانی را برایم حفظ کند و کاری کند

مطالب مشابه