خانم یا جواب بده یا صیغه ازدواج موقت همسریابی کن نمیبینی بچه خوابیده؟! مردمکهام رو از سیمای خشمگین زن جوان به پسر بچهی ریز نقشی که توی آغوشش به خواب رفته بود، سوق دادم. لبخند ملیحی روی لبهام نشست و احساس شیرینی توی وجودم به جوش و خروش در اومد. چهقدر ناز و تپله! با لبخند از صندلی پلستیکی جدا شدم و رو به مادر کودک آهسته گفتم: مرکز رسمی ازدواج موقت صیغه همسریابی تهران تو رو اصل حواسم به شما دو نفر نبود!
صیغه ازدواج موقت همسریابی رایگان پشت باجه کردم
نگاهی به صیغه ازدواج موقت همسریابی رایگان پشت باجه کردم و با گامهای بلند خودم رو به پنجره رسوندم. محیط آزمایشگاه حسابی شلوغ بود ولی با این حال سکوت نسبتا ملیمی هم برقرار بود. پنهانی خمیازهای کشیدم و به دیوار پشت سرم تکیه کردم.
- اگه به خواست دکترم نبود، هرگز راضی نمیشدم که به آزمایشگاه بیام.
- البته اگه اصرارهای مهسا هم نبود من هیچوقت به مرکز رسمی ازدواج موقت صیغه همسریابی تهران مراجعه نمیکردم.
- کلا این روزها ترجیح میدم که توی اتاقم بنشینم و در و دیوار رو تماشا کنم.
- با لرزش دوبارهی موبایل توی دستم، تکیهام رو از دیوار گرفتم. باز هم صیغه ازدواج موقت همسریابی!
- نفسی آه مانند کشیدم و مردد گوشهای از ابروم که جای بخیه روش بود رو خاروندم. به کی دروغ بگم؟!
به خودم! من دلم برای صداش تنگه! دلخور تماس و برقرار کردم و موبایل بزرگم رو به گوش چسبوندم. پاهام به وضوح داشت میلرزید و این قلبم بود که تند و تیز ضربان میزد. صيغه ياب ازدواج موقت همسریابی رایگان! جانم؟! جانم عزیزم، مرکز رسمی ازدواج موقت صیغه همسریابی تهران صدام بزن بگو صیغه ازدواج موقت همسریابی و! بگو صیغه ازدواج موقت همسریابی رایگان که من جانم و نثارت کنم. بله؟ خوبی؟
نه خوب نیستم. من بیقرارم تو که میدونی پس چرا میپرسی؟ من خوب نیستم صیغه ازدواج موقت همسریابی این روزها همش فکر میکنم قلبم توی سینهام هی داره وسیع و گشاد میشه! خوبم! پشت به دیوار لیز خوردم و روی زانو نشستم. حالم اصل مساعد نبود و داشتم پس میافتادم که گفت: فراموش کار نبودی صيغه ياب ازدواج موقت همسریابی رایگان... پس چرا حرفهایی که بهت زدم و از یاد بردی؟! کدوم حرفها؟! دوستت دارما رو میگه؟ از فرط تعجب ابرو تابیدم و به لحن دلخورش گوش سپردم. خودت یه جور حالمو میگیری، داداشتم که کم سهیم نیست توی این حالگیریها...
صیغه ازدواج موقت همسریابی و خانم رستا رادمهر خواهشا
صیغه ازدواج موقت همسریابی و خانم رستا رادمهر خواهشا زود تصمیم نگیر! صدای آرتام با بلند شدن صدای زنونهای که از پشت خط اومد قطع شد و بعد، بوق ممتمد توی گوشهام پیچید. هاج و واج از روی زمین بلند شدم و روی صندلی نشستم. این صحبت کوتاه و گنگ یعنی چی؟!
چی میخوای بگی آرتام؟! چنگی میون موهای زیر شالم زدم و درمونده و عاصی به سرامیکهای سفید و مشکی زل زدم. » که چند لحظه پیش مرکز رسمی ازدواج موقت صیغه همسریابی تهران روش تأکید داشت فکر کردم. چی پشت به روزهای گذشته و صیغه ازدواج موقت همسریابی رایگان صیغه ازدواج موقت همسریابی حافظون »! ؟ که صیغه ازدواج موقت همسریابی غلیظ تلفظش کرد بود با شنیدن اسمم ترسیده از جا بلند شدم و به طرف باجه حرکت کردم. خانم مسن مقابلم با محبت نگاهی به قد و بالام کرد و به صورتم که رسید، نگاهش رنگ افسوس به گرفت. هنوز هم ردی از بخیههای ریز و درشت روی صورتم بود. لبخند تلخی به صيغه ياب ازدواج موقت همسریابی رایگان زدم که لبهاش به مهربونی از هم دیگه جدا شدند. چند سالته عزیزم؟ سوالش کمی برام ناخوشایند به نظر اومد و باعث شد که با تردید و لکنت جوابش رو بدم. بی... بیست و، چهار! ابروهای حللیاش ناگهانی بالا پریدند و چشمهای بادومی شکلش برق زدند. ! حفظت کنه. تو رو به بچهت ببخشه! در جواب محبت صمیمانهاش لبخند گرمی تحویلش دادم و گفتم: ممنونم از محبتتون اما من بچه ندارم