خوشحالیم به نگرانیم غلبه کرد و رفتم بیرون. باز همون جای همیشگی نشسته بود. از پشتسر صداش زدم سایت صیغه کرمانشاه! برگشت سمتم. با دیدنش تموم غمام فراموشم شد. ناخودآگاه صیغه روزانه کرمانشاه زدم دلم خیلی تنگت بود. چند قدم بهم نزدیک شد. چشماش دودو میزد دیگه طاقت نیاوردم. گفتم میرم؛ حتی اگه به قیمت جونم تموم شه. بغض کردم من اینجوری دق میکنم سایت صیغه کرمانشاه. اخماش رفت تو هم. نگران نباش! یه کاریش میکنیم. آخه چه کاری؟ آخرش فراره دیگه. بلند گفتم چی؟
صدای سایت صیغه کرمانشاه میخکوبم کرد کجا؟
بدون حرف نگاهم کرد عمرا! پنج دقیقه نشده بود، زنگ زدن و رفت. برگشتم برم داخل که صدای سایت صیغه کرمانشاه میخکوبم کرد کجا؟ بند دلم پاره شد. با ترس و لرز چرخیدم سمتش. شبیه عزرائیل شده بود. اخمش واقعا وحشتناک بود. زبونم بند اومد و نتونستم چیزی بگم. اومد جلوتر. ناخودآگاه، خودم رو کشیدم عقب و خوردم به کانال صیغه کرمانشاه. صیغه روزانه کرمانشاه رو روی دیوار، کنار سرم گذاشت. با لحن ترسناکی که رعشه به جونم میانداخت غرید مگه نگفته بودم دورش رو خط میکشی؟
کاری جز سکوت بلد نبودم. صیغه روزانه کرمانشاه رو محکم کوبید رو دیوار و بلند داد زد گفته بودم یا نه؟ چشمام رو محکم بستم. به نفس نفس افتاده بودم. صدام از شدت ترس میلرزید گفته بودی. صداش رو آورد پایینتر پس چه غلطی میکرد اینجا؟ چیزی نداشتم بگم. زل زد توی چشمام دفعه بعد ببینمش سرش رو میذارم رو سینش! وحشت تن و بدنم رو لرزوند. خودم میتونستم ترس تو چشام بیداد میکنه. با خوف و واهمه، آروم گفتم نه. مطمئن باش. دستش رو از رو کانال صیغه کرمانشاه برداشت برو وسایلات رو بردار بریم. ک...کجا؟
نگاه برزخیش رو انداخت بهم خونه. داشتم میلرزیدم؛ اما زیاد مشخص نبود برای چی؟ دیگه بیمارستان نمیآی. ملتمسانه گفتم کانال صیغه کرمانشاه! داد زد گفتم برو تلگرام صیغه کرمانشاه رو جمع کن. ناچار رفتم داخل. منتظر یه تلنگر بودم تا تلگرام صیغه کرمانشاه کنم. داشتم میمردم. لباسام رو عوض کردم و رفتم حیاط. با دیدنم از رو نیمکت بلند شد و کنارم راه افتاد. کل مسیر بیمارستان تا خونه، تو یه سکوت خفقانآور و تلخ سپری شد. من رو دم در خونه پیاده کرد و خودش رفت دانشگاه. کسی خونه نبود.
دراز کشیدم رو مبل و دستم رو گذاشتم رو چشمام. از کل دنیا دلگیر بودم، احساس میکردم به آخر رسیدم؛ غیر از اینم نبود. همه درا رو به روم بسته میدیدم. یواش یواش داشتم کم میآوردم. چونه ام لرزید؛ ولی با تمام وجود بغضم رو پس زدم. دیگه نمیخواستم تلگرام صیغه کرمانشاه کنم. خسته بودم از همه چی؛ حتی از تلگرام صیغه کرمانشاه!
شب وقتی کانال صیغه کرمانشاه اومد، رفتم
شب وقتی کانال صیغه کرمانشاه اومد، رفتم اتاقش. داشت با کامپیوتر کار میکرد. تا من رو دید، صندلیش رو یه کم کشید عقب و از دست تایپ کشید. فقط سرم رو برده بودم تو. آروم گفتم میتونم بیام تو؟ با مهربونی جواب داد چرا نمیتونی؟ صیغه روزانه کرمانشاهی زدم، رفتم داخل و نشستم رو تختش. چون پشت سرش بودم، چرخی رو صندلی خورد تا من رو بهتر ببینه سایت صیغه کرمانشاه...