ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حسین
حسین
42 ساله از سیرجان
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل سعید
سعید
45 ساله از اراک
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل مایا
مایا
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
37 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
31 ساله از تهران
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل مهران
مهران
40 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل ماریا
ماریا
48 ساله از گرگان
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل صفورا
صفورا
31 ساله از کرمانشاه

صیغه میشم اما چطور؟

ساعتی بعد هنوز ناهار نخورده بودیم که تلفن هم راهم به صدا در آمد و از نازنین خواستم جواب دهد و صیغه میشم شمارم همین کار را کرد و بعد از پایان مکالمه..

صیغه میشم اما چطور؟ - صیغه میشم


من صیغه میشم

درست نیس صیغه میشم instagram خانم مردم متوجه می شن

درست نیس صیغه میشم instagram خانم مردم متوجه می شن. آروم باشین! عکس را که دیدم بیش تر از گذشته از صیغه میشم متنفر شدم. تیرم می زدند خونم در نمی آمد و با عصبانیت گفتم: نامرد بی غیرت. اگه این جا بودی می زدم تو گوشت. دروغ گوی بی معرفت! سرویس نقره و پول را به صیغه میشم پول می گیرم دادم و صیغه میشم اینم شمارم. فقط یه سوال دارم. 

صیغه میشم اینم شمارم شیراز چیزی درمورد من به شما گفته؟

صیغه میشم اینم شمارم شیراز چیزی درمورد من به شما گفته؟ آریان چیز زیادی در مورد شما نگفته فقط این که شما دختر مهربون و خوش قلبی هستین، که از چهره ی زشت خودش ناراحته. سپس زمزمه وار گفت: هرچند این آخری رو شما بهش دروغ گفتین! عصبانی ابرو در هم کشیدم و گفتم: شما چیزی گفتین؟ نه نه! من منظور خاصی نداشتم راستش من یه مدت وکیل زن صیغه میشم بودم. آریان زیاد اهل کار نبود یه آدم افسرده و دم دمی مزاج بود که اعتیاد هم داره برای همین زنش نتونسته تحمل کنه و گذاشت رفت می خواست جدا بشه تا الان که فهمیده بارداره و... بغض آلود و با تحکم گفتم: بسه، دیگه نمی خوام چیزی بدونم. فرزین لبخندی معنادار بر لب نشاند.

یعنی فکر می کرد به زن آریان حسودی می کنم. سپس با یک پوزخند تمسخر آمیز و از سر غرور گفت: درضمن یک نصیحت تو این دنیا نمیشه زود به هر کسی اعتماد کرد. مثلن به عنوان برادر گفت، اما از لحن گفتنش انگار آبی یخ ریختند توی صورتم قطره اشکی روی گونه ام غلتید و محکم گفتم: یعنی تا به حال شما هیچ اشتباهی مرتکب نشدید که این طور منو را محکوم می کنید؟ صیغه میشم پول میگیرم از لحن محکم من جا خورد و به فکر فرو رفت. عکس صیغه میشم اینم شمارم شیراز یک لحظه از جلوی چشمانم محو نمی شد وقتی به خانه رسیدم یک کلمه با هیچ کس حرف نمی زدم هرچه صیغه میشم شمارم سوال می پرسید جواب نمی دادم چه داشتم که بگویم به جز آه. 

صیغه میشم به من دروغ های زیادی گفته بود

صیغه میشم به من دروغ های زیادی گفته بود و من بدون هیچ فکری همه ی آن ها را باور کرده بودم. من مانده بودم و هزاران سوال بی جواب و علامت تعجب! واقعن دلم چه طور مثل یک عروسک این قدر زود بازیچه ی دروغ های صیغه میشم شده بود باز هر بار می خواستم نفرینش کنم به یاد مسافر کوچولویش دلم نمی آمد. بعد از آن تصمیم گرفتم خودم را به سرنوشت بسپارم.

صیغه میشم شمارم همین کار را کرد

ساعتی بعد هنوز ناهار نخورده بودیم که تلفن هم راهم به صدا در آمد و از نازنین خواستم جواب دهد و صیغه میشم شمارم همین کار را کرد و بعد از پایان مکالمه در کمال ناباوری گفت: صیغه میشم instagram باید بریم صیغه میشم مشهد اروند! شکه شدم و با ترس صیغه میشم اینم شمارم چی شده؟ بیماری رو به اسم موسوی آوردن که تو تماساش شماره ی ما رو دیدن! طاقت این یکی را دیگر نداشتم من و من کنان گفتم: فرزین تو صیغه میشم مشهد چی کار می کنه! صیغه میشم شمارم مرا که عین مرده ی متحرک بودم تا بیمارستان هم راهی کرد. وقتی رسیدیم بیمارستان فهمیدیم که فرزین را به خاطر قلبش به صیغه میشم مشهد آوردن.

من فقط گریه می کردم. واقعن برایم روشن شده بود که بد شانس هستم. کم کم حال صیغه میشم پول میگیرم رو به بهبودی رفت و می توانست صحبت کند. او با دیدنم معذرت خواهی کرد. در حالی که اشک می ریختم صیغه میشم اینم شمارم. صیغه میشم اینم شمارم شیراز من هستم که باید از شما معذرت خواهی کنم. صیغه میشم پول میگیرم لبخندی زد و گفت: حال من خوبه شما برای چی گریه می کنید؟ 

صیغه میشم instagram

من نمی خواستم کسی به خاطر من این طوری توی دردسر بیوفته. لطفن ناراحت نباشین، گفتم که من خودم تهران کار داشتم برا همین اومدم شما ملاحظه حال منو بکنید می شه این قدر گریه نکنید! سعی کردم آرام باشم و اشک هایم را پاک کردم. فرزین گفت: ممنوم حالا بهتر شد، صیغه میشم instagram خانم عابر بانک من هم راه موبایل و سویچ ماشین روی اون کمد کوچیک کنار تخته... خواهش می کنم کارت رو بردارین و هزینه ی بیمارستان رو پرداخت کنید. شماره رمز را گفت و من هم راه صیغه میشم شمارم از خود پرداز صیغه میشم مشهد پول برداشتیم و کارهای بیمارستان را انجام دادیم. غروب موقع خداحافظی کنارش ایستادم. پلک هایش را بسته بود و داشت استراحت می کرد آرام صدایش زدم. او چند لحظه بعد چشم هایش را باز کرد، چند باری پلک زد و سپس به من نگریست زیر نگاهش دست پاچه شدم اما سعی کردم آرام باشم.

مطالب مشابه