قصد جون خودم رو کردم؟ بابا با چشم های گنده شده صیغه موقت زل زده بود. صیغه یاب: یواشتر دختر! مگه دنبالت کردن؟ یکم چایی هورت کشیدم تا محتویات دهنم بیرون نریزه و بره پایین. بعد از قورت دادن صبحونه ی صیغه یاب رایگان تلگرام بلند شدم و صیغه کردم و به سرعت جت از خونه زدم بیرون. به وقتش منم میپیچونم.
فکر کردن نمیدونم با نامزد گرامی هماهنگ کردن من رو برسونه. صیغه یاب نامزد گرامی باهاشون هماهنگ کرده بود. صیغه یابی چرا لقمه رو دور سرمون بچرخونیم؟ زینب هماهنگ کرده بود! خودشم مثل سرخر با آق داداش پا میشه میاد. صیغه موقت کنه صیغه موقت تهران که در ساختمون رو باز میکنم مثل اجل معلق ظاهر نشن. نه صیغه یابی نرسیدن. خب از کجا فهمیدم؟ صیغه هنوز هیچی نشده اونور یه جاسوس پیدا کردم به اسم فرهاد! با این که صیغه مشهد ولی جاسوس صیغه تهران! دیشب دیدمش. هیچی نشده با هم رفیق شدیم.
دیشب بعد از چندین هفته صیغه تهران اون عذاب کارش رو کنار گذاشت تا بیان اینجا برای ادامه ی ماموریت بدبخت کردن من و خودش! بدو بدو رفتم تا به اتوبوس برسم که رسیدم! وقتی توی اتوبوس نشستم، نفس راحتی کشیدم و به صیغه یابی پیام دادم: ضربه ی مهلکی از طرف من! بعد هم گوشیم رو خاموش کردم. یوهاهاها! صیغه یاب دود تری صیغه موقت تهران دود تری دات یا همون سه نقطه، پسوند اسم دودهاست! صیغه تهران دست کم گرفتین؟ یکم دیر رسیدم ولی به موقع رسیدم. همه چیز به سرعتم توی لباس پوشیدن بستگی داشت.
صیغه موقت مشغول عوض کردن
دویدم توی رختکن و بعد از سالمی سرسری به صیغه موقت مشغول عوض کردن لباسم شدم. حلما: چه انگشترت قشنگه! برا کی نشونت کردن؟ یه لحظه قلبم ایستاد. یادش نبودم. کی حلقه دستم کردن؟ چرا خودم نفهمیدم؟ شاید دوباره صیغه خوب نبوده و تو صیغه یاب رایگان تلگرام خودم نبودم، ولی دیشب همه چیز عادی بود. شاید نمیخواستم باورش کنم. برای همین یادم نمونده. به حلقه ام نگاه کردم و بعد به نگاه شیطنت آمیز حلما.
در جواب اون و بقیه صیغه موقت تهران که کنجکاو شده بودن لبخندی زدم و گفتم: نه بابا از این خبرها نیست! همینجوری دستم کردم. بعد از دستم درش آوردم و گذاشتمش توی کیفم. حلما خندید و گفت ولی قشنگه ها! ممنون. یکی از بچه ها گفت: صیغه یابی ساعت هشت و نیمه. بریم تو صیغه یاب رایگان تلگرام. و به سمت صیغه یاب حرکت کردیم. گرچه تمام وقت صیغه مشهد خراب بود.
حس میکردم با کنار گذاشتن انگشتر و دروغ گفتن به خودم و حلما، گناه بزرگی مرتکب شدم. حتی بزرگتر از کشتن اون همه آدم. آره خب، این کتمان کردن مجازاتم بود. نمیفهمم. چرا نباید برم و خودم رو به سازمان صیغه موقت معرفی کنم؟ اینجوری من رو صیغه تهران میکنن و راحت میشم، ولی نمیدونم توی خونه ی محمد چه چیزی انتظارم رو میکشه. شاید باید اعتمادش رو جلب کنم و بعد وقتی فهمید من واقعا کیام، کمکش کنم که دودها رو نابود کنه! ولی نه، نمیشه. من تنها دودیام که توی دنیای صیغه موقت تهران اینقدر راحت زندگی میکنه. شاید صیغه میخواد که صیغه مشهد بین این دو دنیا بشم و دلیلی برای اتمام این قتل عام. نرمش ها واقعا سخت بود.