ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سید مهدی
سید مهدی
37 ساله از قم
تصویر پروفایل داود
داود
57 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل رضا
رضا
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل کیان
کیان
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل یکتا
یکتا
25 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نیوشا
نیوشا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل عرفان
عرفان
43 ساله از تبریز
تصویر پروفایل آذر
آذر
53 ساله از گرگان
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات

عضویت رایگان در سایت آعاز نو چگونه است؟

به آغاز نو صفحه اصلی موهای موج دار قهوه ای میاد! سری تکون دادمو چیزی نگفتم آغاز نو همسريابي چیکارت داشت؟ چیز خاصی نگفت بهم بهش محل نزار دلارا. باشه؟

عضویت رایگان در سایت آعاز نو چگونه است؟ - آغاز نو


سایت آغاز نو

رفتم روی تک آغاز نو جدید نشستم...

مگه فکرشون اشتباهه؟ اصلا تو چرا داری منو باز خواست می کنی؟ چون... پوفی کردمو ادامه دادم: به من چه!؟ هر کاری دوست داری بکن! بعدم روی پاشنه پام چرخیدم و رفتم روی تک آغاز نو جدید نشستم... خونش در حالی که از تمام امکانات رفاهی برخوردار بود، ساده هم بود؛ و آغاز نو صفحه اصلی حرکتش به عنوان یه پسر مرفه تحسین برانگیزه! آلپرم اومده بود.. اومد یه آغاز نو جدید گذاشت روبه روم و روش نشست... چه خبرا دلارا خانم؟ خبر خیر. آغاز نو ورود کجاست!؟ نمی دونم. چقدر خوب ست کردین. چیزی نگفتم.

تا حالا خونه آغاز نو ورود اومده بودی؟

تا حالا خونه آغاز نو ورود اومده بودی؟ خیر. حداقل به من نگاه کن جوابای تک کلمه ای تو بده! در همین حین آعاز نو صدام زد منم به آلپر گفتم: من باید برم و رفتم پیش آغاز نو و با لبخند گفتم: جانم. هیچی... دیدم انگاری داری به زور با آغاز نو همسريابي حرف می زنی... گفتم نجاتت بدم. قربون خواهر فهمیدم. چاکریم! با صدای آغاز نو ازدواج همه ساکت شدن: بچه ها ممنونم بابت همه چیز. رهام: قابل شمارو نداشت. البته بعدا باهم حساب می کنیم! داشتیم داش بهرام؟ رهام اخمی کرد و گفت: باز تو به من گفتی بهرام!

داداش اخه مگه تو دختری که واسه خودت اسم دوم گذاشتی فدات شم!؟ حالا که این طوره هشتاد تومن پول کیکو دویست پول عطرو رد کن بیاد! کیان: قربون رهام جونم برم که انقده ماهه! جمع خندید.... آغاز نو ازدواج: کادوها رو هم رد کنید بیاد! آعاز نو: کیان خیلی پرویی. آغاز نو صفحه اصلی همه تدارکات واست دیدیم کادو هم می خوای؟ آغاز نو ازدواج سرشو به نشونه تایید تکون داد...

آغاز نو ورود صدام زد رفتم پیشش. بله؟! برنامت واسه فردا چیه؟ نمی دونم. منو تو بریم پارک لاله؟ خب.... نه! باشه. انتظار داشتم قانعم کنه اما نکرد! قضیه کیان و دلسا چیشد؟ دلسا گفته این رابطه شدنی نیست و پسر عمه شو دوست داره... کیانم که به ظاهر خودشو به بیخیالی زده؛ اما من می دونم که تو دلش غوغاست!

به آغاز نو صفحه اصلی موهای موج دار قهوه ای میاد!

سری تکون دادمو چیزی نگفتم آغاز نو همسريابي چیکارت داشت؟ چیز خاصی نگفت بهم بهش محل نزار دلارا.. باشه؟! چشمامو براش بازو بسته کردم و رفتم پیش آغاز نو جستجوی کاربران؛ با اینکه کار خاصی نکردیم اما خوش گذشت. شبم که بشمار سه خوابم برد!

طبق معمول ساعت نه صبح بیدار شدم و رفتم حموم... بعد از انجام کارای روزمره رفتم تو آشپزخونه، مشغول چیدن میز صبحانه روی میز دو نفره با نمک آغاز نو جستجوی کاربران شدم. به موهام نگاهی انداختم... چقدر بلند بودن، به آغاز نو صفحه اصلی موهای موج دار قهوه ای میاد! آعاز نو با موهای ژولیدش درحالی که چشماشو می مالوند گفت: صبح بخیر. بانو جان اول یه نگاه به آینه بنداز بعد بیا اینجا... نمیگی جوون به این خوشگلی و رعنایی با دیدن توئه زشته کوتوله سکته می کنه؟

آغاز نو زرشششک غلیظی گفت و اومد نشست روی آغاز نو جدید. در حالی که خمیازه می کشید گفت: چ...خبر؟ اه آعاز نو دهنتو ببند حالم بد شد! بعد تازه هوشیار شد و با اخم گفت: خیلی دلتم بخواد! پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم: امروز برنامه ای داری؟!

با شیده میرم جنگل. مگه شیده اومده؟ اوهوم... سرمو تکون دادم... شیده دختر عمه آغاز نو جستجوی کاربران بود که دبی با عمش زندگی می کرد. منم که از جنگل متنفرم در نتیجه آغاز نو پَر! کی می رین!؟ همین الان بعد از صبحانه و در حالی که اخرین لقمشو می گرفت رفت تا آماده شه حالا من چیکار کنم؟! منم واسه خودم میرم گردش...

ماشین آغاز نو رو گرفتم و رفتم

حسابی ام به خودم می رسم. از آغاز نو صفحه اصلی فکرم لبخندی زدم و مشغول جمع کردن میز شدم. آغاز نو همسريابي هم اومد سبدشو از رو میز برداشتو در حالی که واسم بوس می فرسااد گفت: چاو سینیوریتا! لبخندی زدمو گفتم: مواظب خودت باش. آغاز نو جستجوی کاربران هم رفت ؛ ساعت هفت عصر بود. ساکمو باز کردم تا لباس بردارم. مانتو طوسیمو پوشیدم و هدبند همرنگشو گذاشتم و با گرفتن کیف دوشیم از خونه زدم بیرون... کجا برم... کجا؟ پارک لاله! خودشه. ماشین آغاز نو رو گرفتم و رفتم تا از تنهایی که بهش عادت کرده بودم لذت ببرم.......  هندزفری توی یه سمت گوشم بود و درحالی که آروم آهنگو زمزمه میکردم راه می رفتم یه نفر از پشت سر صدام زد... برگشتم... با دیدن چهره ای که می دیدم ضربان قلبم چند برابر شد... حسام! بهش اعتنایی نکردم و به راهم ادامه دادم... این دفعه دستمو از پشت کشید و گفت: خیلی خوشگل شدی!

مطالب مشابه