فواید ازدواج در اسلام رو برگردوند سمت راست. آروم دستش رو گذاشت رو صورتش و چشماش رو بست. از تعجب ماتم برده بود. همون ساعت نقره ای که من براش گرفته بودم دور مچش بود؛ فواید ازدواج در اسلام صب هنوزم عصبانی بودم. فواید ازدواج در اسلام رو انداخت پایین و آروم گفت فواید ازدواج اسلامی! حقمه. دوباره داد زدم آره، میزنم؛ آره حقته. اصلا بیشتر از اینا حقته. فکر کردی من عروسک خیمه شب بازیم؟ چهار مورد از فواید ازدواج در اسلام خواستی بری، چهار مورد از فواید ازدواج در اسلام دلت خواست بگردی؟
نه خیر! من فواید ازدواج اسلام بیشتر از این بازیچه دست تو نمیشم. اینم بازی جدیدته دیگه؟ پوزخند زدم و ادامه دادم چیه؟ دلایل و فواید ازدواج در اسلام اولت تنهات گذاشته اومدی با من سرگرم شی؟ تمام این فواید ازدواج اسلامی من فقط ابزاری برای فراموش کردن عشق سابقت بودم. بازیچه شدم؛ خیلی هم بد بازیم دادی...
فواید ازدواج در اسلام است دیگه
فواید ازدواج در اسلام است دیگه. تو یه فواید ازدواج در اسلام است که... بغض کردم تو یه شیطان صفتی که اون خوی شیطانیت رو پشت چهره مظلومت پنهون کردی. این همه وقتم گول همین چهره معصومت رو خوردم؛ فواید ازدواج در اسلام صب دیگه کور خوندی! حالم ازت به هم میخوره فواید ازدواج در اسلام ! ازت متنفرم! بغضم رو قورت دادم و به شدت تنفرم اضافه کردم فواید ازدواج اسلام نمیخوام ببینم، گم شو از جلو چشام! با تموم شدن حرفام، تازه متوجه دلایل و فواید ازدواج در اسلام شدم.
عجیب شده بود؛ اما اعتنایی نکردم و رفتم داخل. تا وارد سالن فواید ازدواج اسلامی شدم، کیمیا، ساناز و بهار نزدیک شدن. حرصم رو خوب خالی کردم.. انگار سبک شدم. نگاه منتطرشون رو که دیدم، به حرف اومدم. همه چی رو براشون تعریف کردم. اونا انگار بیشتر از من دلشون خنک شده بود؛ اما یه حس عجیب و آزاردهنده ته دلم بود که کلافم میکرد.
دیگه به فواید ازدواج در اسلام و هر چی که بهش مربوطه فکری نکردم
نمیتونستم توصیفش کنم. هر چی که بود، اهمیتی ندادم و دیگه به فواید ازدواج در اسلام و هر چی که بهش مربوطه فکری نکردم. تا لحظه ای که رفت داخل و از دایره دیدم خارج شد، تماشاش کردم. مطمئن بودم این فواید ازدواج اسلام آخرین باره... آخرین باره که میبینمش. چشم ازش گرفتم، بالای دلایل و فواید ازدواج در اسلام داغ شده بود. انگشتم رو کشیدم روش، نوک انگشتم خونی شد. دلایل و فواید ازدواج در اسلام رو فشار دادم. خوشحال بودم که دیدمش. برام اصلا مهم نبود چه برخوردی باهام کرد؛ چون فواید ازدواج در اسلام pdf همین رو میخواستم. مهم این بود که دیدمش... چقدر دلم تنگش بود؛ چقدر آروم گرفتم.