ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل عسل
عسل
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بهزاد
بهزاد
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل ایمان
ایمان
33 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل اتوسا
اتوسا
38 ساله از رشت
تصویر پروفایل امیر
امیر
26 ساله از سیرجان
تصویر پروفایل ایلی
ایلی
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریا
پریا
37 ساله از سنندج
تصویر پروفایل آوا
آوا
47 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل حسین
حسین
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهمن
بهمن
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل الهه
الهه
34 ساله از اصفهان

قوانین همسریابی دوهمراز

سایت همسریابی دوهمدم ازم فاصله گرفت. ای تو روحت آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل! چی میشد دیر میاومدی تا یه بار این حس شیرین رو تجربه میکردم

قوانین همسریابی دوهمراز - همسریابی


تصویر قوانین همسریابی دوهمراز

گندهشون کردم برای این روزا دیگه! -همسریابی دوهمراز رو داری! -به خانومم رفتم. -برای چی من رو میگی؟ من مثل تو پررو نیستم. -آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل اول یادت رفته عزیزم؟ کی بود از زبون کم نمیآورد؟! با یادآوری اون روزا لبخند شیرینی گوشه لبم نشست. ورود ب سایت همسریابی دوهمدم نگاهی بهم انداخت و نزدیکم اومد. دوتا دستاش رو سمت گونههام برد و محکم لپام رو کشید. با حرص دستاش رو جداکردم و گفتم: -چیکار میکنی قوانین سایت همسریابی دوهمدم! -دلم میخواد لپای زنم رو بکشم، حرفیه؟

همسریابی دوهمراز زنت نشدم که هی زنم زنم میکنی! -میشی عزیزم، صبور باش! ولی لپات خیلی خوردنیهها! آدم دلش میخواد گازشون بگیره. -آرشام کم کم داری زیاده روی میکنیا! پاشو برو سر کارت ببینم. -حیف! زن هم زنای قدیم، زنای این زمونه آدم رو درسته قورت میدن. -همینه که هست! خیلی هم دلت بخواد. -الهی من قربونت برم! معلومه که دلم میخواد؛ اونم فقط تورو! صبرکن زنم بشی، ببین چیکارا که برات نمیکنم. این پسر خل شده بود، داشت منم دیوونه میکرد. از جام بلند شدم و گفتم: -ورود ب سایت همسریابی دوهمدم میرم توی اتاقم. تو هم برو سرکارت تا دیرت نشده.

قوانین سایت همسریابی دوهمدم کن سلطانم

خندیدم و سمت اتاقم رفتمچشم؛ شما قوانین سایت همسریابی دوهمدم کن سلطانم! *** نزدیک ناهار بود که چند تقه به در خورد و همسریابی دوهمراز اومد تو داخل. از روی تخت بلند شدم و سالم کردم.

سالم دخترم، بشین کارت دارم. چشمی گفتم و پیشش نشستم -راستش...من به کیارش زنگ زدم، خیلی خوشحال شد؛ اما...گفت که نمیتونه بیاد و باید دو ماه صبرکنیم تا کارای شرکت تموم بشه. -خب تارا اینا هم بعد دو ماه میان. -دخترم ازت یه سوال داشتم. -جانم؟ بفرمایید! -تو از ته دلت قوانین سایت همسریابی دوهمدم رو دوست داری یا توی رو دروایسی موندی و گفتی اون رو میخوای؟ -نه مریم جون، من...آرشام رو واقعا دوست دارم.

هیچ رو دروایسی هم در کار نیست!! خیالم راحت شد. لبخندی زدم و از جاش بلندشد و رفت. **** -مامانی؟ مامانی کجایی؟ صدای آرشام باعث شد از اتاقم برم بیرون و ببینم چه خبره. جلوی در ورودی وایساده بود و همسریابی دوهمراز رو صدا میزد.

آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل از اتاقش بیرون اومد

آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل از اتاقش بیرون اومد و گفت: -مریم خانم خوابن ورود ب سایت همسریابی دوهمدم. اگه کار مهمی دارین بیدارشون کنم. آرشام: نه، کارمهمی نبود؛ فقط میخواستم بهش خبر بدم که دارم میرم شمال. از پلهها رفتم پایین و گفتم: -شمال برای چی؟ نگاهی بهم انداخت و با لبخند گفت: -سالم خانومم. هیچی یه کارمهم پیش اومده و باید برم یه مهمونی کاری. -سالم. چند روز طول میکشه؟! -دو سه روزی طول میکشه عزیزم. -خب تنهایی باید بری؟ -چهطور؟ میخوای تو هم بیا!

نمیدونم. ..یعنی آره! دلم میخواد پیشت باشم. تک خندهای کرد و گفت: آخ جونی گفتم و محکم بغلش پریدم. دستام رو دور گردنش حلقه کردم و به صورت خندونش خیره شدم. چهقدر اینباشه عزیزم اگه ورود ب سایت همسریابی دوهمدم اجازه داد تو رو هم با خودم میبرم. پسر جذابه! اعتراف میکنم از ته دلم عاشقشم! چشماش برقی زد و گفت: -خانومم چه شیطون شدی! اگه یه شمال بردن همچین پاداشی داره، من حاضرم تموم عمرم از این کارا بکنم. لبخندی زدم و گفتم: -با تو بودن برام قشنگترین و با ارزشترین هدیهی حرف شمال نیست! دلم میخواد همیشه پیشت باشم. -پس اعتراف میکنی که دوستم داری؟ -دوست ندارم، عاشقتم مرد من! به چشمام نگاهی انداخت و به لبام خیره شد. کم کم داشت قوانین سایت همسریابی دوهمدم نزدیک میشد، چشمام رو بستم تا لذت ب وسهاش رو با تمام وجودم حس کنم. غرق خوشی بودم که با صدای اهوم اهوم گفتن فرزانه ورود ب سایت همسریابی همسریابی دوهمراز ازم فاصله گرفت. ای تو روحت آدرس جدید سایت همسریابی دو همدل! چی میشد دیر میاومدی تا یه بار این حس شیرین رو تجربه میکردم؟! فرزانه با شیطنت به هر دومون نگاه کرد

مطالب مشابه