در همین افکار بود که با شنیدن صدای آرام نرگس از کنار گوشش از جا پرید. چشم درشت کرد و غر زد.
- نرگس چشم غره ای به او رفت
- و گفت: جَو اونجا خوب نبود نمی شد
- مامان اینجا چیکار می کنی؟
- مگه دزد گرفتی که اینقدر آروم می ای
- . صدات بزنم اومدم بگم چایی بریز
- بیا همونجا بشین بلکه این دو نفر کوتاه بیان.
- یکتا لبخند گشادی زد و خوشحال گفت
- اتفاقا شنیدم حرف هاشون رو. باشه.
- شما برو من االن می ام. نرگس از قبل سینی
- چای را آماده کرده بود. یک چای امتحانی ریخت
- و وقتی از رنگش مطمئن شد؛ فرز بقیه
- فنجان ها را پر کرد و سینی را برداشت.
- باید اعتراف می کرد که تا حدودی استرس
- در دلش جا گرفته بود. زیر لب چند ذکری
- که بلد بود را گفت. وارد پذیرایی که
- شد نگاهش را از سینی چای باال آورد
- و نگاه سریعی به همه انداخت و روی هامون
ثابت ماند. روی مبل دو نفره ای که دسمت چپ قرار داشت کنار آقاجون نشسته بود. نرگس، فریبرز هم روبرو آن ها نشسته بودند و تنها یزدان روی مبل تک نفره ای بود و در سکوت بقیه را می نگریست. از همین فاصله می توانست عصبی بودن قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ را تشخیص دهد؛ دستش را روی چانه اش گذاشته بود و به آقاجون نگاه می کرد که حاال مجلس را به دست گرفته بود و درمورد گذشته اش حرف می زد. به رسم ادب به طرف آقاجون رفت. خم شد و با لبخند گفت: -بفرمایید. حرفش را قطع کرد و نگاه با محبتی به یکتا انداخت.
به سمت قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ چرخید
به سمت قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ چرخید که بدون نگاه کردن به یکتا فنجانش را برداشتممنون دخترم. و ممنون زیر لبی گفت. به ترتیب سینی چای را جلو فریبرز، نرگس و یزدان گرفت و هر کدام یک فنجان برداشتند
ا ما ذهنش درگیر ممنون جدی قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ و عصبانیتش بود. حتی یک نیم نگاهم به او نینداخته بودروی مبل تک نفره ای که کنار یزدان قرار داشت، نشست. چند دقیقه ای با صحبت های آقاجون در مورد گذشته اش سپری شد که باالخره رضایت داد و با لبخند رو به جمع گفت: چایی رو میل کنیم بعد این دوتا جوون برن حرف هاشون رو بزنن
ما بزرگترها هم سنگ قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ رو وا بکنیم
ما بزرگترها هم سنگ قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸ رو وا بکنیم. تمام مدت حرف آقاجون، نگاه یکتا به قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۵ دوخته شده بود که چشم هایش به آقاجون خیره مانده بود و برای حفظ آرامشش دستش را محکم مشت کرده بود. رگ های بیرون زده دستش از آن فاصله هم معلوم بود. یکتا مطمئن بود که قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۵ تا آخر مراسم از جایش تکان نمی خورد که بقیه برای زندگی اش تصمیم بگیرند حتی اگر آن بقیه آقاجون باشد. اما بر خالف تصورش، قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۵ بعد از نوشیدن چای از جا بلند شد. کتش را مرتب کرد و رو به فریبرز گفت: با اجازه تون تا وقتی شما حرف هاتون تموم می شه من و یکتاجان، توی محوطه ساختمان می چرخیم. لبخندی به لب نداشت و جدی گفته بود.ا ما فریبرز با لبخند جوابش را داد: باشه پسرم. لبخند فریبرز نشان می داد که پیشنهاد آقاجون به مذاقش خوش آمده که از موضع و جبهه اولیه خودش خارج شده است. یکتا که از زمان ورود به جمع و دیدن قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۹ استرس و اضطرابش باال رفته بود؛ بعد از تایید فریبرز سریع ایستاد و سعی کرد لبخند بزند اما خیلی موفق نبود. رو به جمع گفت: پس ما رفتیم. و جلوتر از قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۹ راه افتاد. هر ثانیه ماندن قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۹ در آنجا، امکان انفجار او از عصبانیتش را بیشتر می کرد. نیز بی حرف، پشت سر یکتا راه افتاد. همزمان با بستن در خانه، یکتا نفسش را رها کرد.
انگار باری از دوشش برداشته شده بود اما قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۰ اخم هایش را درهم گره کرده بود و مشغول پوشیدن کفش هایش بود. شانه ای باال انداخت
و جلو آسانسور ایستاد. قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۰ همانطور که پاشنه کفشش را می کشید؛ گفت: آسانسور نه، بیا از پله ها بریم.یکتا به طرفش برگشت. با اخطار گفت: پنج طبقه اس ها! قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۰ که کفش هایش را به پا کرده بود؛ ایستاد. بی تفاوت گفت: چیزی نیست بریم.
یکتا مطیع سر تکان داد و جلوتر حرکت کرد که جلویش را گرفت قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۴ تنها به او خیره شده بود.
یکتا معذب پرسید: جوابش تنها سکوت و خیره شدن به صورت او بود. یکتا نیزمگه نگفتی از پله ها بریم؟ هوم؟ سکوت کرد. حرف زدن دیگر جایز نبود. زیر نگاه خیره قیمت پراید۱۳۲مدل ۹۸۴ داشت ذوب می شد که سرش را پایین انداخت و ارتباط چشمی شان قطع شد. هامون به خودش آمد. مچ دست یکتا را گرفت و آن را باال آورد انگشت هایش را در انگشت های او قفل کرد. با لبخند گفت: اینطوری. یکتا که تازه متوجه منظور هامون شده بود؛ لبخندی زد و با هامون هم قدم شد