آروم گفتم: همسريابي اغاز نو ورود به تو اینجایی؟ رفتم داخل. خونه ساکت و آروم بود. همسر يابي اغاز نو رفتم سمت اتاق همسر يابي آغاز نو. با دیدن پنجره که درست شده بود یکم تعجب کردم. البد دیشب که نبودم سايت همسر يابي آغاز نو اجازه داده شیشهبر بیاد تو. دوباره صدا زدم: کی اینجاست؟ برگشتم توی پذیرایی. دیدم یک مرد جوون روی مبل نشسته و پا رو پا انداخته بهم نگاه میکنه. اخمی کردم و گفتم: تو کی هستی؟ به نظر نمیاومد سر جنگ داشته باشه. آروم از جاش بلند شد و به در اشاره کرد. در خود به خود بسته شد! ناخودآگاه تیری به سمتش شلیک کردم که سايت همسر يابي آغاز نو داد.
آروم و خونسرد گفت: این سمج بودنت برام جالبه آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو. اگه میدونستیم اینقدر دوستش داری وادارش میکردیم برامون جاسوسی کنه! حیف که عشق عقل رو زایل میکنه! حیف! همون صدا بود. با اخم بدون اینکه اسلحهم رو عقب ببرم گفتم: سايت همسر يابي آغاز نو کجاست؟ اوی اوی! به عنوان یه سايت همسريابي اغاز نو ورود به ازت بعیده مثل فیلما حرف بزنی! اینطوری نقطه ضعف دست دشمنت میدی! تو کی هستی؟ ابرو آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو انداخت: اسمم آراده. همسر يابي اغاز نو جدید دودمان خاکستری.
فکر نکنم اون همسريابي اغاز نو ورود به
فکر نکنم اون همسريابي اغاز نو ورود به که سايت همسر يابي آغاز نو برات فرستاده دیگه به دردت بخوره. من و دودمان میخوایم بعد از انجام آخرین ماموریتمون از تهران بریم. پس یه جورایی به نفعته بذاری ما این آخرین ماموریت رو انجام بدیم و بعد رفع زحمت کنیم! سايت همسريابي اغاز نو ورود به زد و به سمت آشپزخونه رفت: بذار مثل دوتا دوست چای بخوریم. و یکم حرف بزنیم. ها! و اینم بدون من بیشتر میتونم حرف بزنم چون همسر يابي آغاز نو توی دست منه! زنت رو دزدیدم یوهاهاها! بیرون زدن رگهای بدنم رو حس کردم که خندهش شدیدتر شد: اوه! یادم نبود شماها میتونین غیرتی شین! رئیس قبلی رو کشتی؟ سری تکون داد: همسر يابي اغاز نو! چون اهدافش نامیزون بود.
چایی رو که از قبل انگار دم شده بود رو توی دوتا استکان ریخت و با سینی بیرون اومد. روی مبل نشست و سینی رو روی عسلی گذاشت. آراد: اون اسلحه رو بگیر اونور. کاریت ندارم. به دودها هیچ وقت نمیشه اعتماد کرد. تلخندی زد: به آدما هم نمیشه. هیچکس و هیچچیز قابل اعتماد نیست حتی چشمها هم دروغگو شدن. اعتماد چیزی به جز ریسک و یا تکیه بر یک سری همسر يابي آغاز نو ذهنی که ممکنه غلط از آب دربیاد نیست. ولی بشین. ریسک کن. اهل ریسکن. نه؟ نه وقتی جون یکی از جمله خودش در خطره! تلخندی زد. به استکان چای خیره شد و بعد، به من نگاه کرد.
میدونی دود یعنی چی؟ پوزخند زدم: آره همسر يابي اغاز نو بچه هاست! برو سر اصل مطلب من زیاد وقت ندارم. آراد: همسريابي اغاز نو ورود به رو فراموش کن. ما بیشتر بهش نیاز داریم. اخمی کردم: چرا اون وقت؟ آراد: خودت چی حدس میزنی؟ دودی که تونست بیشتر از پنج_شش سال بدون خوردن گوشت انسان زنده بمونه، خیلی قویه. فکر کنم اون موجودی که درونش هست هم به درد بخوره. چی میگید شما بهش؟ بچه؟ و قهقهه زد یه همچین چیزی، هرچیزی میشه به جز بچه. حتی جون نداشتم که داد بزنم و عصبانی بشم!
همسريابي اغاز نو ورود به و عصبی داشتم از درون فرو میریختم. آراد: یکم به درد و دل نیاز داشتم. بشین تا برات بگم. اوف! یادم نبود تو بهم اعتماد نداری! عیب نداره از همونجا گوش بده. نفس عمیقی کشید. توی این آدرس جدید سایت همسریابی آغاز نو دودمان خاکستری چیزی به جز یه روبات برنامه ریزی شده برای کشتن و خوردن آدمها نبود. ما دو بخش داشتیم. بخشی که به طور هدفمند کار میکردن و اشخاصی رو میکشتن که یه همسريابي اغاز نو ورود به واقعی بودن. درواقع ما دودها با کشتن اونا به شما آدما لطف میکردیم! ولی خب قاعدتا هیچکس نمیفهمید چرا همسر يابي آغاز نو ما اون ریشو و به ظاهر همسر يابي اغاز نو رو کشتیم! برای همین یه گروه دیگه داشتیم که مدارک جرمی سايت همسريابي اغاز نو ورود به اونا جمع آوری میکردن. همهی اونا طبقه بندی شده توی دستامونه. چاییش رو یک نفس سر کشید