ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل هلیا
هلیا
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل حمید
حمید
38 ساله از کرمان
تصویر پروفایل احسان
احسان
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل فرناز
فرناز
40 ساله از ری
تصویر پروفایل رویا
رویا
38 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل رضا
رضا
40 ساله از تبریز
تصویر پروفایل امیر
امیر
36 ساله از تهران

لینک سایت بهترین همسر جدید

سایت بهترین همسر جدید از من بدقولی دیدی تا حاال؟ مامان سر تکون داد و با دستش به روی موهای نرم سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید کشید

لینک سایت بهترین همسر جدید - همسر


تصویر لینک سایت بهترین همسر جدید

زود لحظه هایی برسه که بهت بفهمونم چقدر سایت بهترین همسر جدید. اما در مورد مامان باید بگم اون با من. .. نگاهم رو به چشمهای مشکیش دوختم. لبخندی شیرین روی لباش نقش بسته بود. انگار نه انگار این همون سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر داغون چند دقیقه پیش بود. نگاهش اونقدر آرامش داشت که بی اختیار من رو هم آروم میکرد. سرم رو سایت بهترین همسر جدیددادم که نگاهم کرد و با صدایی تقریباً آرام و توام با لرزش محسوسی در حالی که هنوز غرق در چشمهام بود گفت: -یا علی. .. نگاهم رو از چشمهاش گرفتم و به لبهاش دوختم. همون طور که اون زمزمه کرده بود زیر لب زمزمه کردم: یا علی. وقتی با سایت همسریابی بهترین همسر جدید شونه به شونه هم وارد باغ شدیم مامان روی زمین نشسته بود و بهار وسایل رو جمع و جور میکرد. با دیدن ما هر دو از جا جهیدند. بهار زیر لب سالم کرد و مامان از جا بلند شد. هنوز نگاهش عصبی بود.

سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر رو کج کج نگاه میکرد

سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر رو کج کج نگاه میکرد و زیر لب چیزی می گفت. سایت جدید همسریابی بهترین همسر لبخندی به روی بهار زد و به سمت مامان رفت. نزدیک بهار شدم و دستش رو توی دستم گرفتم. بهار نگاهم کرد و گفت: -به دادمون برسه. بغضم رو فرو خوردم و به سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید نگاه کردم. کنار مامان زانو زد و مامان رو با سایت بهترین همسر جدید که به روی شونه هاش اورده بود روی زمین نشوند. ریز ریز حرف میزد و من چیزی نمیشنیدم. فاصله مون تقریباً زیاد بود. مامان اروم آروم اشک میریخت. سروش پر چادر مامان رو به چشمش کشید و چیزی گفت. هق هق مامان بلندتر شد و سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر دست مامان رو بلند کرد و در حالی که در چشمش اشک جمع شده بود به لبش نزدیک کرد. بی اختیار قدمی به جلو برداشتم تا صداشون رو بشنوم. مامان گریه میکرد و سروش باز هم ریز ریز حرف میزد. سایت بهترین همسر جدید از من بدقولی دیدی تا حاال؟ مامان سر تکون داد و با دستش به روی موهای نرم سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید کشید. لبخندم رو پررنگ تر کردم و اشکهام رو پاک کردم.

قول میدم اونقدر خوشبختش کنم که یاد بی محبتی مامان و بابام نیفته. براش همه کس میشم. خودم به تنهایی میشم کوه و پشتیبانش. مادر جون فقط شما اجازه خوشبخت شدن رو به من بده. به اونقدر در توانم هست که بدون هیچ پشتیبانی نزارم هیچ کمبودی حس کنه. میدونم سایت جدید همسریابی بهترین همسر اونقدر عزیز هست که الیق بهترین هاست. اما یه نظری به دل بیچاره سروش هم بکن که داره به خاطر پاییز بی تابی میکنه. .. مامان با هق هق گفت: -آدرس جدید سایت بهترین همسر به من قول بده. .. سروش سر تکون داد و در همون حال گفت: -یه خونه خیلی ناقابل رو میخوام مهرش کنم. میخوام بندازم پشت قباله اش به شرطی که شما ما رو الیق بدونید و قدمهای محترمتون رو توتیای چشممون کنید. .. چقدر قشنگ حرف میزد. میتونستم به راحتی رضایت رو در چشمای مشتاق مامان بخونم. حاال او هم رضایت داده بود.

سایت همسریابی بهترین همسر جدید دوخته بود

چشم در چشم سایت همسریابی بهترین همسر جدید دوخته بود اما نگاهش جای دیگه ای بود. انگار برگشته بود به سالهای پیش. به یاد قولهای سایت جدید همسریابی بهترین همسر به خودش. به یاد نگاه مهربان سایت بهترین همسر جدید. چقدر خوشبخت بودند در این مدت. باالخره مامان به خودش اومد و با شرمندگی سر به زیر انداخت. دوباره سرش رو رو به آسمون بلند کرد و با بغض گفت: -به امید خودت و بعد به من که چند قدمی دورتر ایستاده بودم نگاه کرد و با همون بغض و صدای آشنای سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید گفت: -به من قول بدید همیشه پشت هم و پشتیبان همید. .. از خجالت سرم رو پایین انداختم و سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر قسم خورد: -قسم به همون شیر پاکی که خوردم آدرس جدید سایت بهترین همسر در همه حال پشتیبانشم. سر بلند کردم رو به آسمون. رو به نگاه ابی آسمون زیر لب گفتم: سایت جدید همسریابی بهترین همسر میبینی؟ بابا ببین دارم خوشبخت میشم. بادی پیچید و موهام رو دست خوش حرکتش قرار داد. مقنعه ام رو مرتب کردم. آسمون نغمه باد سر داده بود و پرنده های رهای باغ نغمه شادی. بهار شروع به دست زدن کرد.

مطالب مشابه