ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم

لینک سایت ثبت نام همسریابی

سایت ثبت نام همسریابی همدم دقیقه صدایی نیومد ولی با شنیدن صدای سایت ثبت نام همسریابی که داشت میگفت انگار خانومت قرار نیست

لینک سایت ثبت نام همسریابی - همسریابی


تصویر لینک سایت ثبت نام همسریابی

 با خودم کلنجار میرفتم و نمیدونستم رفتار چند دقیقه پیشم رو چطور باید برای خودم توضیح بدم. مگه من از ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل متنفر نبودم؟ پس چرا بعد اینکه صحیح و سالم دیدمش، تمام نگرانیهام برطرف شد؟!

از روی تخت بلند شدم و سمت در اتاق رفتم و گوشم رو به در اتاق چسبوندم تا ببینم چه خبره. سایت ثبت نام همسریابی همدم دقیقه صدایی نیومد ولی با شنیدن صدای سایت ثبت نام همسریابی که داشت میگفت انگار خانومت قرار نیست برات سوپ درست کنه؛ به خودم اومدم و بعد از مرتب کردن لباسم، خواستم بیرون برم، ولی وقتی که دستم روی دستگیره قرار میگرفت، دوست نداشتم بازش کنم. آخر سر با نفس عمیقی که کشیدم، در رو باز کردم و نگاه خیرۀ ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل رو روی خودم دیدم. بی توجه به اژین، از اتاق خارج شدم و سمت آشپزخونه رفتم و ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر رو در حال خرد کردن هویچ دیدم. با دیدن من سرش رو بالا آورد و نگاهم کرد. آروم زیر ل**ب سلامی کردم و گفتم: بدید به من، من انجامش میدم!

سایت ثبت نام همسریابی همدم بدون مخالفت، چاقو رو به دست من داد و روی صندلی نشست. مشغول خرد کردن هویچ بودم که سایت ثبت نام همسریابی بی مهابا پرسید:

ثبت نام سایت همسریابی نازیار رو ببخشی؟

میتونی ثبت نام سایت همسریابی نازیار رو ببخشی؟ خرد کردن رو متوقف کردم و ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر رو نگاه کردم؛ که دوباره پرسید: تو ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل رو دوست داری؟ نگاهم رو روی تخته گوشت انداختم و لبم رو با زبانمتر کردم. ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر منتظر بهم زل زده بود. با تن صدای ضعیفی گفتم: نمیدونم که دوستش دارم یا نه...

ولی میدونم نمیتونم ببخشم. سایت ثبت نام همسریابی همدم سرش رو تکون داد. خب چرا نمیتونی ببخشی؟ شما نمیدونی؟ سایت ثبت نام همسریابی سرش رو به معنی دونستن تکون داد وگفت: ولی ازت خواهش میکنم به چیزهایی فکر کن که دلیلی باشه که ثبت نام سایت همسریابی نازیار رو ببخشی. یادته گفتم باهات کار دارم... گفتم باید یه چیزهایی رو بهت بگم؛ ولی تو زنگ نزدی، نخواستی بدونی! همین گذشته ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل رو میخواستم بگم. همین که ثبت نام سایت همسریابی دو همدم رو سالها اسیر کرده بود. چاقو رو رها کردم و روی صندلی نشستم.

همین دختره طناز! سایت ثبت نام همسریابی همدم چشمهاش رو به معنی اره باز و بسته کرد و گفت: اولین عشق ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر! نیشخندی زدم. اولین عشق ثبت نام سایت همسریابی دو همدم.

ثبت نام سایت همسریابی همسان گزینی عشق گذشتهاش رو بعد سالها پیدا کرده

پوزخندم بیشتر رنگ گرفت. جالبه چون ثبت نام سایت همسریابی همسان گزینی عشق گذشتهاش رو بعد سالها پیدا کرده؛ به منی که بهم قول موندن داده خ**یا*نت کرده! تلخ خندیدم. خوبه، خیلی هم خوبه! سایت ثبت نام همسریابی نگاهم کرد و گفت: اونجوریها هم که تو فکر میکنی نیست. اصلا طناز خودش شوهر داره! خون توی رگهام یخ بست؛ و با ناباوری سپهر رو نگاه کردم.

مطالب مشابه