ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران

لینک شوهر یابی موقت

همسر یابی موقت قم نداشت. سرم داشت گیج میرفت و همین یه قلم رو کم داشتم. همسر یابی موقت هلو سمت آشپزخونه رفتم و شکلاتی توی دهنم گذاشتم

لینک شوهر یابی موقت - شوهر یابی موقت


تصویر لینک شوهر یابی موقت

با دیدن چشمهای باز من گفت: شوهر یابی موقت دستتون چرک کرده و اگه به بیمارستان نمیرسوندتون، از تب نکرده همسر یابی موقت قم سرتون میاومد. بی توجه به حرفهای پرستار به سقف خیره شده بودم که وقتی دید بهش بیتوجهم با حرص گفت: همسر یابی موقت میشنوید چی میگم؟ بله شنیدم پرستار با حرص بهم توپید: امشب رو اینجا میمونید ولی اگه کسی رو دارید، زنگ بزنید فردا برای ترخیصتون بیمارستان باشن. و بعد از اتاق بیرون رفت. عطسهای کردم و روی تخت لرزیدم. دستم رو سمت تلفنم بردم و برای سپهر پیام فرستادم تا فردا صبح ببینه و دنبالم بیاد!

همسر یابی موقت هلو توی اتاق بودم که صدای در رو شنیدم و وقتی به هال سرکی کشیدم دیدم شوهر یابی موقت نیست. اصلا بهتر که نیست و رفته. سرم داشت میترکید و تمام بدنم هنوز اضطراب چند دقیقه پیش رو داشت و لرزشم همسر یابی موقت قم نداشت. سرم داشت گیج میرفت و همین یه قلم رو کم داشتم. همسر یابی موقت هلو سمت آشپزخونه رفتم و شکلاتی توی دهنم گذاشتم و به اتاق برگشتم و روی تخت دراز کشیدم؛ و باز هم ناخواسته اشک از چشمهام جوشیدن. یعنی پروتر و بیشعورتر از همسر یابی موقت باز هم خود همسر یابی موقت هلو بود!

پتو رو روی سرم کشیدم و نمیدونم کی چشمهام گرم شد. با حس کوبیده شدن در خونه، چشمهام رو باز کردم، که دیدم همسایهها دارن در رو میشکنند و صدام میزنند. از روی تخت پایین اومدم که دیدم صدای یکی از همسایهها که داشت میگفت شاید خونه نباشه.

همسر یابی موقت تهران دیگر تکذیب میکرد

همسر یابی موقت تهران دیگر تکذیب میکرد و میگفت خودش موقع ورود من و شوهر یابی موقت به خونه دیده. و صدای کس دیگری که میگفت حالا چطوری بهش خبر بدیم شوهرش رو بردن بیمارستان! صداها توی سرم پیچیدن و ضربان قلبم اوج گرفت. چرا همسر یابی موقت رو بردن بیمارستان؟

نکنه تصادف کرده؟ به ساعت نگاه کردم که دیدم ساعت از نیمه شب گذشته و همسر یابی موقت هلو هم خونه نیست! یه حس ترس توی وجودم لونه کرد و پکروار توی خونه چرخیدم. نه همسر یابی موقت قم بود زنگ بزنم و خبری از شوهر یابی موقت بگیرم و نه کلیدی که در رو باز کنم. به خودم تلقین میکردم که حتی اگه بلایی سر همسر یابی موقت بیاد هم به من ربطی نداره؛ ولی دلم چیز دیگهای میگفت و بیتابی میکرد.

همسر یابی موقت مشهد و دلم گواه بد داد

روی مبل نشستم و خیره شدم به در همسر یابی موقت مشهد و دلم گواه بد داد. اشکهام ناخودآگاه جوشید و زیرلب تکرار کردم. فقط چیزیش نشه! تا صبح پلک روی هم نگذاشته بودم و به پنجره خیره شده بودم. با همسر یابی موقت تهران خورشید، که فضای اتاق روشن شد و همسریابی موقت تبریز چند نفر رو روی تخت های کناریم دیدم نفسی کشیدم

مطالب مشابه