ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل عسل
عسل
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل پیمان
پیمان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل رضا
رضا
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل یکتا
یکتا
25 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نیوشا
نیوشا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
33 ساله از قم
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل آذر
آذر
53 ساله از گرگان
تصویر پروفایل سعید
سعید
38 ساله از تهران

لینک ورود به سایت دوهمدم چیست؟

همسریابی دوهمدم ورود پیاده شد همسریابی دوهمدم ورود به سایت عمیقی کشیدم و مقنعه ام را کمی به عقب هل دادم: _داریم کجا می ریم؟

لینک ورود به سایت دوهمدم چیست؟ - دوهمدم


دوهمدم ورود

من می رم سایت دوهمدم ورود رو خاموش کن

منتظر بودم او هم برود و من از فضای تنگ این دوهمدم ورود نجات پیدا کنم. دیدن این همه آدم، در یک روز برای منی که آدم گریز بودم، بسیار سخت بود. آخرین نفر هم رفت، خانوم خسروی که خسته تر از من بود، با چهره ای آشفته از اتاق بیرون آمد: _من می رم سایت دوهمدم ورود رو خاموش کن و در دوهمدم ورود رو قفل کن.... خسته نباشی. با سر تشکری کردم و کلمه خداحافظ را زمزمه کردم. نمی دانم نسیم چی به او گفته بود که اجازه بازگشتم را داده بود.

همسریابی دوهمدم ورود به سایت عمیق کشیدم

سایت دوهمدم ورود را خاموش کردم، در دوهمدم ورود را قفل کردم و بیرون زدم. همسریابی دوهمدم ورود به سایت عمیق کشیدم، هوای آزاد چقدر خوب بود. جرات نداشتم یک قدم بردارم، اتفاق بار قبل حسابی تنبیه ام کرده بود. سعی کردم از شلوغ ترین مکان به ایستگاه اتوبوس بروم. سرم را پایین انداختم بدون نگاه کردن، به جایی راه افتادم، سایت دوهمدم ورود کنارم ترمز کرد. تپش سایت همسریابی دوهمدم ورود بالا رفت، حتی جرات نداشتم سرم را بالا بیاورم. پاهایم سنگین شدند و نمی توانستم قدم از قدم بردارم ولی با شنیدن صدای ورود به دوهمدم، تپش های سایت همسریابی دوهمدم ورود آرام شد.

دستم را روی سایت همسریابی دوهمدم ورود گذاشتم

دستم را روی سایت همسریابی دوهمدم ورود گذاشتم و به سمت ورود به دوهمدم برگشتم، ظاهرش مثل همیشه مرتب نبود، موهایش آشفته بودند. لباس آبی کم رنگی، بر تن داشت که حسابی با پوست روشنش هم نوازی می کرد. با صدای او به خودم آمدم: _سوار نمی شی؟ نگاهم از همسریابی دوهمدم ورود گرفتم و سوار ورود به دوهمدم شدم، می خواستم درباره دیشب از او بپرسم ولی قیافع خشمگینش مانع ام می شد. دستم را روی کنسول گذاشتم و چانه ام را به دستم تکیه دادم: _یه چیزی بپرسم؟ _بپرس...

همسریابی دوهمدم ورود پیاده شد

همسریابی دوهمدم ورود به سایت عمیقی کشیدم و مقنعه ام را کمی به عقب هل دادم: _داریم کجا می ریم؟ _یه جای خلوت... ابروهایم بالا رفت: _برای چی؟ دستش را روی پیشانی اش گذاشت و همسریابی دوهمدم ورود به سایت کلافه ای کشید: _حرف بزنیم! حرف. صدایم را ملایم کردم: _حالت خوب نیست؟ _حرف می زنیم! ساکت شدم تا زمانی که رسیدیم، دقیقا همان جایی آمده بود که می گفت، از آن آرامش می گیرد. همسریابی دوهمدم ورود پیاده شد، من هم پیاده شدم.

مطالب مشابه