ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل طاها
طاها
40 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل علی
علی
49 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل نازی
نازی
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل آنا
آنا
51 ساله از کرج
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل میترا
میترا
42 ساله از مشهد
تصویر پروفایل مهشاد
مهشاد
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل نیما
نیما
39 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل میلاد
میلاد
34 ساله از اهواز
تصویر پروفایل اکبر
اکبر
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
43 ساله از کرج

معتبرترین سایت صیغه یابی در تهران

معتبرترین سایت صیغه یابی با شماره پیپش رو تکونی داد و از سر تا پام رو با نگاه موشکافانش گذروند. ویدا: سالم عشقم خوش اومدی. سایت رسمی صیغه ایرانیان: بشین!

معتبرترین سایت صیغه یابی در تهران - صیغه یابی در تهران


تصویر معتبرترین سایت صیغه یابی در تهران

گالیهای نکنی بغض خویش را بخوری که هق هق تو مباد به گوششان برسد که. ..نه! نفرین نمیکنم به آن که عاشق او بودهام که این عشق به هر طرف برود، کند که فقط به گوش آن برسد... اشکام رو پاک کردم و از جام بلند شدم. در اتاق رو باز کردم و خارج شدم. *** معتبرترین سایت صیغه یابی امروز قراره با پدر ویدا مالقاتی داشته باشم. رامین توی ساعتم ردیاب کار گذاشته و داخل دکمه باالیی پیراهنم دوربین!

سایت صیغه موقت رسمی حافظون پارک کردم و پیاده شدم

ماشین رو روشن کردم و سمت خونه فرهمند روندم. ماشین رو جلوی قصر زیبای سایت صیغه موقت رسمی حافظون پارک کردم و پیاده شدم. همراه بادیگاردهایی که جلوی در بودن به سمت داخل خونه حرکت کردم. سایت رسمی صیغه ایرانیان توی اتاقش بود و خدمتکار مخصوصش سمت اتاقش راهنماییم کرد. چند تقه به در زدم و وارد اتاق شدم. معتبرترین سایت صیغه یابی هم پیش پدرش نشسته بود و چایی میخورد. -سالم. معتبرترین سایت صیغه یابی با شماره پیپش رو تکونی داد و از سر تا پام رو با نگاه موشکافانش گذروند. ویدا: سالم عشقم خوش اومدی. سایت رسمی صیغه ایرانیان: بشین!

سرم رو تکون دادم و روبه روش نشستم. به ویدا اشارهای کرد و گفت: -نمیدونم دخترم در تو چی دیده که اینجوری شیفتهات شده! یک سال پیش کاری کردم که از هم جدا شدین؛ اما بازم ویدا با وجود اون همه پسرای پولدار و معتبرترین سایت صیغه یابی تو رو انتخاب کرد. روی صندلیش جا به جا شد و ادامه داد: -پسر خوبی به نظر میای! اینم باید بدونی که هیچ غریبهای نمیتونه به خونه ی من راه پیدا کنه؛ اما از اونجایی که تو عشق تک دخترم هستی مجبورم توی خونه راهت بدم تا باعث ناراحتی دخترم نشم. پس سعی نکن از اعتماد من سوءاستفاده کنی که عواقب بدی برات داره!

سایت همسریابی با شماره! همونطور که دخترتون من رو دوست دارن

خیالتون راحت آقای سایت همسریابی با شماره! همونطور که دخترتون من رو دوست دارن، من بینهایت عاشق و شیفتهشونم. به ویدا چشمکی زدم و افزودم: -قول میدم از انتخابش پشیمون نمیشه! ویدا لبخندی زد و گفت: -میدونم عشقم! تو تنها کسی هستی که هیچوقت از انتخابش پشیمون نمیشم. سایت رسمی صیغه ایرانیان: خب سایت صیغه موقت رسمی حافظون چایی یا قهوه؟ -چایی! خدمتکارش چایی آورد و تشکر کردم. چاییام رو مزه کردم و برای سنجش اوضاع گفتم: -جناب فرهمند ویدا جان بهتون گفتن که من مهندس معماری هستم؟ سایت همسریابی با شماره: آره یه چیزایی گفته, ولی فرهمند کسی نیست که با این چیزا خام بشه! من تحقیق کاملی کردم و همه اطالعاتت رو دارم معتبرترین سایت صیغه یابی.

لبخندی زدم، طبق چیزی که پیش بینی کرده بودم اوضاع داشت خوب پیش میرفت. -خوبه! میدونستم شما آدم باهوشی هستین. چیزی نگفت و با نگاه مرموزش به من مشغول کشیدن پیپش شد. ویدا: پاپا اجازه میدین من و سایت صیغه موقت رسمی حافظون به اتاقم بریم؟ سایت همسریابی با شماره: -آره میتونین برین. همراه ویدا از اتاق سایت رسمی صیغه ایرانیان خارج شدیم و سمت اتاق ویدا رفتیم. در اتاق رو که بستم ویدا دستاش رو دور گردنم حلقه کرد و خودش رو بهم چسبوند. یه جوری شدم، یه حس نفرتی نسبت بهش تموم وجودم رو احاطه کرده بود! دستاش رو باز کردم و گفتم: -عزیزم بهتره بشینیم. -اوه باشه! کنار هم روی مبل نشستیم. سمتم برگشت و گفت: -سایت صیغه موقت رسمی حافظون میتونم یه سوالی بپرسم؟! -آره عزیزم بپرس. -احساس میکنم مثل قبل من رو دوست نداری!

مطالب مشابه