خوبی؟ زنگ زدم بگم قبل نهار یادت نره قرصت و بخوری! عکس سه نفرشان را برداشت و جلوی صورت اش گرفت و به چهره ی بچگانه ی همسریابی معتبر خیره شد. خوبم دخترم. چشم خوشگلم. چه خبر؟ امروز چی کارا کردی؟ همسریابی معتبر در تلگرام که با شنیدن صدای سایت همسریابی معتبر رایگان اصفهان انگار حالش بهتر شده بود و حرف های فواد از ذهنش رفته بود بی مقدمه گفت: خیلی دوست دارم سایت همسریابی معتبر رایگان اصفهان! لبخندی روی لبان سایت همسریابی معتبر رایگان اصفهان نشست.
-منم دوست دارم دختر خوشگلم!
-نگفتی خریدات و کردی؟
سایت همسریابی معتبر رایگان در عقب را بست
همسریابی معتبر بغضش را قورت داد. سایت همسریابی معتبر رایگان در عقب را بست. آره بابا همه رو خریدیم. خیلی به سایت همسریابی معتبر رایگان آغاز نو زحمت دادم. الانم داریم می ریم مرکز توانبخشی! با مداد سیاه رنگ روی کاغذ کشید و گفت: باشه دخترم. شب کی برمی گردی؟ می خوای بیام دنبالت؟ همسریابی معتبر سوار ماشین شد و دستش را روی شکم اش که از گرسنگی قار و قور می کرد کشید. نه سایتهای همسریابی معتبر خودم میام! امروز بخاطر تاخیرم بیشتر وایمیستم. خوشحال بود که همسریابی معتبر در تلگرام می خواهد بیشتر در آنجا بماند و وقت بگذراند. مراقب خودت باش ناهارتم خوب بخور! به بهزادم سلام برسون و بگو ببینت گوش تو می پیچونه! همسریابی معتبر در تلگرام باشه ی آرامی گفت و زمزمه کرد. گوشی را قطع کرد، پس از قطع کردن همسریابی معتبر در تلگرام، سایتهای همسریابی معتبر نگاهی به نقشه ها انداخت.
خط کش و مداد را برداشت و موس را تکان داد تا صفحه ی کلاینت گران قیمتش روشن شود. سایت همسریابی معتبر رایگان سوار شد و گفت: بریم ناهار بخوریم؟ دست راست اش را بالا آورد و نگاهی به عقربه ها که روی ساعت 11: 30 بودند انداخت.
-نه داداش! من و برسون بعد خودت برو!
-ببخشید امروز خیلی زحمتت دادم.
سایت همسریابی معتبر رایگان آغاز نو دست اش را دراز کرد گونه ی همسریابی معتبر را که بخاطر هوای سرد گلگون شده بود را گرفت. یک بار دیگه بگو حرفت رو! همسریابی معتبر در ایران که به شدت از این کار بدش می آمد با دست دیگرش، محکم روی دست بهزاد زد و گفت: آآآ دستت رو بکش! گونه ام و کندی! با ضربه ی محکمی که روی دست سایت همسریابی معتبر رایگان خورد دستش را پایین آورد و گفت: دستت داغون شه. نگاه با دست نازنینم چیکارکرد. به روی دست سرخش نگاه کرد.
همسریابی معتبر در ایران خندید
همسریابی معتبر در ایران خندید و به سایت همسریابی معتبر که لبخندی روی لبش بود گفت: خوشحالم سایت همسریابی معتبر! خیلی بیشتر از چیزی که فکر کنی واست خوشحالم! سایت همسریابی معتبر لبخند تلخی به او زد و دکمه ی استارت را فشار داد. با گریه کردن و خودزنی فریماه بر نمی گرده! فقط مجبورم تو دلم بریزم که زن و بچه ای هم داشتم که الان نیستن! همسریابی معتبر در ایران کمربندش را بست. با غصه خوردن هیچی حل نمی شه سایت همسریابی معتبر رایگان آغاز نو باید با نبودشون کنار بیای. سری تکان داد و از پارک درآمد.