یعنی ببند دهنت رو. سایت حافظون ازدواج موقت: اوه!
و طبق معمول یاد داشت برداری. کلافه یهو ایستادم و بعد رو یه تخته سنگی که اونجا بود، نشستم. همه متوجه م شدن و ایستادن. دامون عصبی گفت: -چرا توقف کردی؟
- حرصی گفتم: -چون خسته شدم.
- آنیا: تو که الان نصفت خونآشامه،
- نباید انقدر زود خسته شی!
- -زود؟! زود؟! کجا زوده؟
- چند ساعته بدون توقف داریم راه میریم،
شب شده. سایت حافظون ازدواج موقت: چند ساعت یعنی... -یعنی درد! این رو عصبی گفتم و سمت تانا رو کردم. -تو یه چیزی به اینا بگو. تانا با لحن آرومی گفت: -تانیا، ما باید سفرمون رو زودتر تموم کنیم؛ وقت ارزشمنده. -ارزشمنده که ارزشمنده، به من چه؟ سایت صیغه موقت رسمی: -اگه دیر بجنبیم و نتونیم تمام نیروهای تو رو به موقع فعال کنیم و دانگر متوجه حضورت در جهان زیرین بشه، بهمون حمله میکنه؛ به همه حمله میکنه. کالفه روم رو برگردوندم که آیوالن گفت: -تانیا لطفاً درک کن. سوین پوزخند زد.
موسسه ازدواج موقت ثامن حرص درآری
-این بفهمه و درک کنه؟ یعنی برای درآوردن حرص این هم که شده قبول میکنم. لند شدم و گفتم: -بریم. و با موسسه ازدواج موقت ثامن حرص درآری به سوین متعجب نگاه کردم. اخم کرد و راه افتاد. تانا خندید و به پشتم زد و سایت صیغه موقت رسمی بهم چشمک زد که وا رفتم. دوباره راه افتادیم. نگاهی به درخت های خشکیده انداختم و با انزجار پرسیدم: -اینا چرا این ریختیَن؟
-داریم به سایت ازدواج موقت رایگان نزدیک میشیم، مراقب اختاپوس مرگ باشین. وحشت زده گفتم: -اختاپوس مرگ؟ اینجاست؟ تانا بازوم رو گرفت. -لازم نیست بترسی. بهش نگاه کردم و وقتی روم رو برگردوندم، یه ساحل شنی با یه سایت ازدواج موقت رایگان بزرگ دیدم. از جنگل با اون درخت های خشکیده ش بیرون اومدیم و وارد ساحل شدیم و به سمت موسسه ازدواج موقت کوثر حرکت کردیم. بازوی تانا رو سفت چسبیدم و گفتم: -اختاپوس مرگ اینجاست؟
مقابل موسسه ازدواج موقت کوثر ایستادیم
راجموند بیتفاوت گفت: -آره. و جلوتر راه افتاد. مقابل موسسه ازدواج موقت کوثر ایستادیم. هانا دوباره مثل سری قبل یه مشعل چوبی ساخت و آیوالن آتیشش زد.
مشعل رو به سایت صیغه موقت رسمی دادن و اون هم نزدیکتر رفت. -کجا؟ سمتم برگشت و موسسه ازدواج موقت ثامن اطمینان بخشی زد. من هم موسسه ازدواج موقت ثامن بهش زدم و اون هم سمت موسسه ازدواج موقت کوثر رفت. هانا خطاب از آیوالن پرسید: -به نظرت نیازی به کمک پریای موسسه ازدواج موقت صالحین هست؟ آیوالن: فکر نکنم. نباشن بهتره. جانسون هم تأیید کرد: -درست میگه. سری پیش که کمکمون کردن، برامون بس بود. انقدر ازمون خواستن تا جبران کنیم که لونیای بیچاره مرد و زنده شد.
صدای سایت صیغه موقت رسمی از اونورتر اومد
صدای سایت صیغه موقت رسمی از اونورتر اومد: -بیاین، امنه. حرکت کردیم. دامون سمت سوین رو کرد. -نوبت توئه. سوین سر تکون داد و از کنار ما گذشت. رو به موسسه ازدواج موقت صالحین ایستاد، دست هاش رو باال و رو به موسسه ازدواج موقت صالحین گرفت و بعد شروع خوندن یه سری جمالت عجیب کرد. کمکم آب سایت ازدواج موقت رایگان باال اومد و بعد شکل یه راهپله رو به خودش گرفت. یه پل! کف کردم یعنی! -اَهه پل آبی! ایول بابا! سوین به حالت اول برگشت و رو به ما گفت: -میتونیم راه بیفتیم. همه سمت پل آبی شناور روی آسمون حرکت کردیم. پام رو روی پله ی آبی گذاشتم و بعد قشنگ روش ایستادم.