ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل آذر
آذر
53 ساله از گرگان
تصویر پروفایل یکتا
یکتا
25 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سعید
سعید
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل مبینا
مبینا
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
33 ساله از قم
تصویر پروفایل نیوشا
نیوشا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل عسل
عسل
38 ساله از تبریز
تصویر پروفایل پیمان
پیمان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل ستاره
ستاره
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل رضا
رضا
29 ساله از تهران

موقت همسریابی چیست؟

کنار همسریابی موقت مشهد و روبروی مان ش ست. علی هم کنار نیما و موقت همسریابی هم سر میز و سمت اونها نشستن. من که حسابی یخ کرده بودم.

موقت همسریابی چیست؟ - همسریابی


تصویر موقت همسریابی چیست؟

موقت همسریابی شیدایی و بهمن و شایان با یه تله که به اندازه سه نفر جا داشت اول سوار شدن. من و موقت همسریابی و نیما به همراه امیر و علی هم سوار یه تله شدی. من کنار موقت همسریابی فوری با عکس که تقریبا تو ب*غ*ل نیما بود نشست و امیر و علی هم رو بروی ما ن ش ستن. تله کابین که حرکت کرد م سخره بازیهای علی هم شرو شد.

موقت همسریابی در تاجیکستان من میترسم

همش مثل این دخترها جیغ میکشد و با ادای دخترونه ر و به امیر میگفت: وای موقت همسریابی در تاجیکستان من میترسم تو رو ب*غ*ل کنم. امیر هم دستهاش رو باز میکرد و میگفت: جیگرت و، بیا بخر ب*غ*ل عمو بی حیا بودن دیگه. ...

موقت همسریابی و موقت همسریابی هلو که از خنده اشکشون در اومده بود. اما من دلیلی نمیدیدم که به این مسخره بازیهاشون بخندم. اه اه اه. .. بنابرین با موبایل ور میرفت و الکی پیام میدادم. ..حالا چی و به کی. ... بعضی وقتها هم که واقعا سخت بود جلوی خنده ام رو بگیرم. بنابر این سعی میکردم فقط یه لبخند کوچولو بزن اما انقدر سرم رو پایین نگاه میداشت که انگار در حال نشستن, رکو رفت. موقع پیاده شدن بعد از موقت همسریابی هلو خواست پیاده بشم که بخاطر کف تله کابین که خیس بود پام سر خورد اما سریع و به موقع دست رو به دیواره تله رفت و خودم رو کنترل کردم. موقت همسریابی فوری با عکس نزدیک اومد و کمک کرد که از تله بیام پایین. موقت همسریابی در تاجیکستان هم که بده برکت اصلا حواسش به من نبود. ساعت نزدیک دو و نی بود و هیچ کس دیگه نا نداشت تا به پایین بری و غذا بخوری، بنابراین با توافق همه به یکی از کافه تریای بزرگ اونجا رفتی. سر یه میز طویل نشستی. من سمت موقت همسریابی شیدایی و بهمن که آخر میز بود بود نشست. همسریابی موقت اصفهان 

همسریابی موقت مشهد و روبروی مان ش ست

ندید بدید, کنار همسریابی موقت مشهد و روبروی مان ش ست. علی هم کنار نیما و موقت همسریابی هم سر میز و سمت اونها نشستن. من که حسابی یخ کرده بودم. ر هوای سالن متبو و رم بود. مخصوصا با سوپی که همه خوردی، رم رم شدم. علی هم که مشغول مزه پروندن و شیطنت بود. تا اون موقع با من شوخی نکرده بود که اون هم زیاد طول نکشید. داشت با موقت همسریابی شیدایی حرف میزدم، دقیقا یادم نیست راجع به چی بود که خندیدم. علی هم همون موقع گفت: مثل اینکه بالاخره یخ شما هم آب شد. دیدم نگاهش با منه گفت: با من بودید ؟

دستش رو مثل این بچه مدرسه ای ها بالابرد و گفت: خانوم اجازه، بله. همه زدن زیر خنده من هم از طرز حرف زدنش خندم رفت. حالا ول کن نبود که, هی مزه میریخت. اما خیلی کارا ش بامزه بود. بعد از غذا موقت همسریابی گفت: بچه ها با همسریابی موقت اصفهان چطورید؟ همه موافقت کردن. موقت همسریابی فوری با عکس پرسید: موقت همسریابی هلو تو چه طعمی میخوای ؟ چی رو ؟ همسریابی موقت مشهد گفت: قیلون دیگه ؟ با حالت تعجب پرسیدم: قیلون؟! علی: حتما ایشون فکر کردن درباره طع کیک ازشون پرسیدی ؟ همه خندیدن. شونه هم رو بالا انداخت و گفت: آخه من نمیدونست. موقت همسریابی در تاجیکستان: حالا چه طعمی ؟ تاحالا نکشیدم. خوب این دفعه رو امتحان کن. نه. برای خودتون بگیرید من نمیکش.

مطالب مشابه