ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل میترا
میترا
47 ساله از شهریار
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل وحید
وحید
38 ساله از تبریز

نحوه ی ثبت نام در سایت همسر یابی پیوند

آدرس جدید سایت همسریابی با جعبه پیتزا توی دستش وارد خونه شد و با دیدن کانال همسریابی پیوند و خونی که زمین رو رنگی کرده بود

نحوه ی ثبت نام در سایت همسر یابی پیوند - همسر یابی پیوند


ثبت نام در سایت همسر یابی پیوند چدید

 حکم تو چیه؟ این کار اسمش چیه؟ چرا این کار رو کردی، چرا؟گوشه چشم ثبت نام در سایت همسر یابی پیوند دچار تیک عصبی شده بود، پلکش میپرید! کانال همسریابی پیوند نفسش رو با حرص بیرون فرستاد و گفت: چی میگی تو؟

مبهوت به اژین نگاه کردم که انگار نمیخواست کارش رو به گردن بگیره. موبایلش رو توی کیفم گذاشتم و با حرص گفتم: برو کنار! ورود به سایت همسریابی پیوند به زور نفس میکشید و کم مونده بود از حال بره، ولی باز هم زورش از من بیشتر بود و اجازه نمیداد قدم از قدم بردارم.

کانال همسریابی پیوند خیلی کثیفی!

کانال همسریابی پیوند خیلی کثیفی! ثبت نام در سایت همسر یابی پیوند با این حرف یهو مثل حیوون رم کرده با پایش ضربه محکمی به شیشه میز زد که شیشه خرد شد و من از ترس جیغ کشیدم. قفسه سینه ورود به سایت همسریابی پیوند از عصبانیت بالا پایین میشد، ولی یهو انگار نفسش رفت و چشمهاش بسته شد و نقش زمین شد. چشمهام از حدقه زده بود بیرون و تموم بدنم میلرزید.

روی زمین نشستم و چندبار صداش کردم ولی بدنش سرد بود و رنگ پریدهش تمام وجودم رو لرزوند. اشکهام بیاختیار میریختن و با گریه صداش میکردم ولی جوابم رو نمیداد. سر بلند کردم دیدم آدرس جدید سایت همسریابی با جعبه پیتزا توی دستش وارد خونه شد و با دیدن کانال همسریابی پیوند و خونی که زمین رو رنگی کرده بود، جعبه پیتزاها از دستش سرخورد و روی زمین افتاد. هراسون سمت ثبت نام در سایت همسر یابی پیوند اومد و نبضش رو گرفت و با صدای بلندی پرسید: چی شده آهو خانم؟ چی شده؟

ورود به سایت همسریابی پیوند رو کول کرد

ولی گریه مجالم نمیداد جوابش رو بدم. سپهر ورود به سایت همسریابی پیوند رو کول کرد و به زور تا آسانسور بردش. نگهبان ساختمان هم به کمک آدرس جدید سایت همسریابی اومد و کانال همسریابی پیوند رو روی صندلی عقب ماشین گذاشتن. سپهر با دیدن من که کنار در ایستاده بودم و مثل مجسمه نگاهش میکردم با داد گفت: آهو خانم بیا دیگه! ولی من حتی تمایلی نداشتم سمت اژین برم.

ورود به سایت همسریابی پیوند سوار ماشین شد و جلوی پای من ترمز زد. نفسنفس میزد. با نگرانی پرسید: ثبت نام در سایت همسر یابی پیوند ! باز کردم و اشکهام سرازیر شد. آدرس جدید سایت همسریابی ببرش بیمارستان حالش خوب نیست! وقتی هم چشمهاش رو باز کرد بهش بگو آهو گفت.... نفس کشیدن سختم بود و لبم میلرزید ولی آخر سر گفتم: بگو باید طلاق بگیریم! آدرس جدید سایت همسریابی هاج و واج داشت نگاهم میکرد و انگار قصد نداشت اژین رو به بیمارستان برسونه.

مطالب مشابه