. همزمان با بلند شدن من، معرفی خانم جهت ازدواج موقت و جیکوب وارد آشپرخونه شدن. جیکوب نزدیکم شد و گفت: -خب؟ لیست رو به طرفش گرفتم و گفتم: -زیاد لفتش ندین زود معرفی خانم برای ازدواج موقت. سرش رو تکون داد و لیست رو ازم گرفت. رو به معرفی خانم جهت ازدواج موقت گفتم: -یه سر هم برین داروخونه. وضعیت چشم شاهرخ رو بگین و یهکم دارو برای چشمش بگیرین. سرش رو تکون داد و بهطرف در آشپرخونه حرکت کرد. آوینا با ذوق گفت: -راستی واسه فردا شب میوه بخرین. بهطرفش برگشتم و گفتم: -مگه فردا شب چه خبره؟ با لبخند گشادی جواب داد: -شبه یلداست دیگه! ذهنم برگشت به عقب. برگشتم به معرفی خانم جهت ازدواج موقت که همگی خونهی مامانی جمع بودیم.
آه چقدر خوش گذشت. چه دورهمی قشنگی بود اون شب. چهقدر سربهسر خاله گذاشتم. چه شب پرخاطرهای بود بلندترین شبِ پارسال. مخصوصا پیامکبازیِ یواشکیم با معرفی خانم جهت صیغه موقت. یاد لبخند مامان وقتی بابا اذیتم میکرد افتادم و بغضم رو قورت دادم. با اخم رو به آوینا گفتم: -بچه شدی؟ توی این وضعیت شب یلدا چیه دیگه؟ لبخند روی لبش ماسید و هیچی نگفت. معرفی خانم جهت ازدواج موقت نگاهی به من و آوینا کرد و گفت: -باشه میگیریم. تیز نگاهش کردم. نگاهم رو مثل خودم جواب داد و گفت: -برای روحیهمون خوبه.
حضور معرفی زن برای صیغه موقت توجهی نکنم
دستی به صورتم کشیدم و به خاطر رفتار تندم با آوینا پشیمون شدم. آخه این بیچاره چه گناهی کرده. سعی کردم به حضور معرفی زن برای صیغه موقت توجهی نکنم و رو به جیکوب گفتم: -پس یهکم تنقالتم بخرید. معرفی خانم جهت ازدواج موقت اصفهان که واضح بود از دستم دلخور شده نگاهم کرد و اشارهای به صورتم کرد. گفت: -فعال یه چیز دیگه بیشتر معرفی زن برای صیغه موقت. دستی به بینیم کشیدم و دستمال کاغذی روی بینیم گذاشتم. جیکوب نگاهم کرد و گفت: -یهکم طوالنی نشد این قضیه؟ دستمال رو از روی بینیم برداشتم و گفتم: -چرا. دیگه حوصلهم سررفته.
معرفی خانم جهت صیغه موقت رو به جیکوب گفت: -بریم که زود برگردیم. و همراه هم از ویال خارج شدن. مثال میخواد بگه اگه من برات مهم نیستم تو هم برام مهم نیستی. خندهی مسخرهای پیش خودم کردم. مثل اینکه دارم موفق میشم که معرفی خانم جهت ازدواج موقت اصفهان رو نسبت به خودم کمرنگ کنم. به طرف آوینا رفتم و گفتم: -بابت رفتار تندم متاسفم. لبخندی زد و از کنارم رد شد. روی صندلی نشستم و سرم رو گذاشتم روی میز و به فردا فکر کردم...
معرفی خانم برای صیغه موقت دستی تکونم داد.
معرفی خانم برای صیغه موقت دستی تکونم داد. سرم رو از روی میز برداشتم. صورتم بهخاطر درد گردنم جمع شد. نگاه گیجی به جیکوب و معرفی خانم جهت ازدواج موقت اصفهان که متعجب بهم خیره شده بودن انداختم. جیکوب با تعجب پرسید: -خوابیده بودی؟ گنگ نگاهش کردم. انگار تازه پرت شدم توی زمان حال. نه بابا خواب کجا بود! من سرم رو گذاشتم روی میز و دیگه نفهمیدم چی شد. وای واقعا خواب بودم؟
لبخندی روی لبم نشست: -آره فکر کنم خواب بودم. معرفی خانم جهت ازدواج موقت اصفهان دستش رو روی میز گذاشت و با دقت به صورتم نگاه کرد و گفت: -خوبی معرفی خانم برای صیغه موقت؟ سرم رو به معنی آره تکون دادم و خودم رو کشوقوسی دادم. گفتم: -بهترم میشم. از جام بلند شدم و به معرفی خانم برای ازدواج موقت در آشپرخونه حرکت کردم. برگشتم طرفشون و گفتم: -رفتین داروخونه؟ جیکوب سرش رو تکون داد و گفت: -آره یهکم معرفی زن برای صیغه موقت گرفتیم براش؛ اما فکر نکنم قبول کنه که استفادهشون کنه! اخمی کردم و پرسیدم: -چرا؟ چونهای باال انداخت و گفت: -من نمیدونم از خودش بپرس. گفتم: متوجه لبخند ریزی که گوشهی لب معرفی خانم برای صیغه موقت نشست شدم؛ اما با تمام وجود سعی کردم بهش نگاه نکنم. بهخیلی خب. داروهاش رو بذارین روی میز خودم آدمش میکنم. طرف پلهها حرکت کردم. چهقدر حس سبکی داشتم. به این حس آرامش برای فردا بهشدت معرفی خانم برای صیغه موقت داشتم. ممنونم. اصال قصدم این نبود که بخوابم و نمیدونم که چرا یهو خوابم برد