؛ میگی مگه میشه آدم دیدن عشقش بره و خوب نباشه؟! یه خجالتی، چیزی! -لینک گروه واتساپ همه چی آزاد من رو باز نکنا! نه که تو جلوی من پری رو نمیبوسی! -دختره بیادب! گروه واتساپ فیلم آزاد من بزرگترم دارم یادت میدم که فردا به مشکل برنخوری. -هیع! هیراد بس کن میزنمتا! هی میخندید: -نه که تو هم بدت میاد! -بذار به پری میگم حسابت رو برسه. -وای جون تری نه، اون رو به جون من ننداز! -صد بار گفتم من رو تری صدا نزن، بدم میاد! گروه واتساپ فیلم آزاد که اینطور شد حتما میگم. -باشه چت دوستیابی در واتساپ تسلیم! دیگه یادت نمیدم، خوبه؟
به آرشام میگم خودش یادت بده. خندیدم. بیشعور دست بردار نیست! -جون چه خوششم میاد! -در مقابل تو آدم کم میاره واال، بیچاره پری چی میکشه از دست تو؟! -هیچی، از باشه یه شوهری مثل من نصیبش شده! -باشه گروه واتساپ خانمها!
برای من لینک گروه واتساپ همه چی آزاد نذار!
مامان اینجا نیست که هندونه زیر بغلت بذاره، برای من لینک گروه واتساپ همه چی آزاد نذار! -خواهر بد، اصال باهات قهرم! مثل بچهها روش رو اونور کرد. -عاشقتم دیگه، چیکار کنم؟! چت دوستیابی در واتساپ خانمها و من لذت بردم. ماشین رو پارک کرد و باهم سمت بیمارستان رفتیم. از پلهها باال میرفتم، یه دلشوره عجیبی گرفتم. مامان آرشام با صدای بلند داشت گریه میکرد. باباش به دیوار تکیه داده بود و مردونه اشک میریخت. رامین هم داشت مریم جون رو دلداری میداد. خبری از خواهرش نبود! با پاهای لرزون جلو رفتم.
چی شده؟! مریم جون تا من رو دید به سرعت خودش رو بهم رسوند و محکم بغلم کرد: -ترالن بگو پسرم بلند شه! بگو نور چشم چت دوستیابی در واتساپ چشماش رو باز کنه! نفسم میره اگه جیگر گوشم تنهام بذاره. لرزش پاهام وادارم کرد روی زمین بیفتم. -تو...تو رو بگین چی شده؟ رامین با صدایی گرفته و پر بغض گفت: -قلبش نمیزنه. دارن بهش شوک میدن، داداشم میخواد من رو تنها بذاره! -یا گروه واتساپ فیلم آزاد! نه، آرشام با من اینکار رو نمیکنه!
گروه واتساپ خانمها رو کنار زدم
گروه واتساپ خانمها رو کنار زدم و با پاهای لرزون از جام بلند شدم. بامشتای بیجونم به در اتاق کوبیدم. -باز کنین! م...من میخوام لینک گروه واتساپ همه چی آزاد رو ببینم. بین هق هقم صداش زدم: -چت دوستیابی در واتساپ به جونم قسمت میدم تنهام نذار، تو رو به حرمت عشقمون قسم نرو!
من میمیرم، آرشام برگرد. دویدم و خودم رو به نماز خونه رسوندم. با حالت زاری در رو باز کردم و یه چادر برداشتم. قبله رو پیداکردم و سجاده رو پهن کردم. نمیدونستم چی بگم. شرمندهی بودم که اینهمه ازش دور شدم! اشکام پشت هم میریخت و گونههام رو خیس میکرد. ! میدونم ازم ناراحتی، میدونم برات بندهی بدیام، میدونم ازت غافل شدم؛ ولی اینم میدونم که گفتی هر وقت بیایم در خونهات به رومون بازه. تو این یک سال اخیر خیلی اتفاقا تو زندگیم افتاده، خانواده واقعیام رو پیداکردم، عشق زندگیم رو پیداکردم، بابت همهی اینا چت دوستیابی در واتساپ! ولی اومدم با شرمندگی ازت یه چیزی بخوام. هق هقم مجال حرف زدن بهم نمیداد. -خودت میدونی وقتی مامان و بابام رفتن چهقدر درد کشیدم، چهقدر سختی کشیدم؛ ولی با پیدا کردن مامان واقعیام بهم زندگی دوباره بخشیدی، شادم کردی درحین شادی عشقم رو ازم گرفتی! نابود شدم! گروه واتساپ خانمها لینک گروه واتساپ همه چی آزاد نبودنش چهقدر برام سخت بود؟! میدونی من مردم و زنده شدم؟ فقط نفس کشیدم و زندگی نکردم. تا اینکه دوباره عشقم اومد، زندگیام اومد، گروه واتساپ فیلم آزاد تازه شد، نفس کشیدن بهترشد! ازم نگیرش. هق هقم اوج گرفت. -ایندفعه اگه بره دیگه نمیتونم تحمل کنم! من قبل اون میمیرم. دنیا برام بدون عشقم زندونه