ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل امید
امید
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل عباس
عباس
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل ساسان
ساسان
30 ساله از کرج
تصویر پروفایل مژده
مژده
33 ساله از رشت
تصویر پروفایل فرناز
فرناز
40 ساله از ری
تصویر پروفایل سعید
سعید
32 ساله از پاکدشت
تصویر پروفایل سمیرا
سمیرا
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل رویا
رویا
38 ساله از بیرجند

همسر بهترین های ایران

همسر بهترین دنیا بیرون کشیدم. در حالی که هیچ امیدی به زنده موندنت نداشتم سعی میکردم خودم رو همسرم بهترین رفیقمه نشون بدم اما تنها میدونست که چه حالی دارم.

همسر بهترین های ایران - همسر


تصویر همسر بهترین های ایران

به زودی به خواب میری. همسر بهترین رو برگردوندم و از پنجره اتاق خواب به بیرون نگاه کردم. دریا در اسمان با غروب پیوند خورده بود و غروب با سرمستی لبهای همسرم بهترین رفیق زندگیمه اسمان رو مبوسید و غرق در لذت میشد و به امید بوسه ای دیگر مستانه برای خوابی شیرین به یاد یار فرو میرفت. نوازش دست سروش روی موهایم من رو به خلسه ای همسر بهترین فرو برد. چشمانم رو از غروب خورشید گرفتم و با خودم زمزمه کردم که یعنی چند وقت است که در بیهوشی سپری کرده ام؟ نوازش عاشقانه سروش به روی موهایم لذتی بی نهایت به من دست داد. سرم رو برگردوندم و نگاهش کردم. بهترین همسر دنیا با لبخند نگاهم میکرد. وقتی نگاهم رو دید زمزمه کرد: -پاییز توی این مدت فهمیدم که بدون تو نمیتونم زندگی کنم. همسرم بهترین رفیق زندگیمه داشتم پس می افتادم. حتی فکر اینکه امکان داشت تو رو برای همیشه از دست بدم ازارم میده. پاییز تو رو به هیچ وقت من رو ترک نکن. وقتی اشکش روی گونه ام چکید لرز کردم. با سر انگشتم اشک رو از روی گونه ام پاک کردم و زمزمه کردم: -بهترین همسر دنیا چه اتفاقی افتاد؟

همسر بهترین رفیق یاداوریش ازارم میده حتی دوست ندارم که باز هم به اون لحظه های پر از تنش و اضطراب فکر کنم. -بعد از اینکه زیر پام خالی شد و توی اب فرو رفتم چه اتفاقی افتاد؟ -لحظه های سخت و کشداری بود. توی این دو روزی که در بیهوشی به سر میبردی کار و زندگی من شده بود که باالی سرت بشینم و برای همسر بهترین اومدنت دست به دعا ببرم. -تنها چیزی که به یاد دارم اب فراوانی بود که وارد دهانم شد. دستش رو روی سرم کشید و زمزمه کرد: -پاییز به محش اینکه تو چنگال بی رحم اب اسیر شدی وحشت کردم. برای لحظه ای فکرم از کار افتاد و نمیدونستم چی کار کنم. هنوز گوشی موبایلم توی دستم بود. یک لحظه نگاهم به عکست که روی صفحه مانیتور گوشیم بود افتاد و فقط فهمیدم که اگر دیر بجنبم برای همیشه از دستت میدم. فاصله ات با بهترین همسر دنیا تولدت مبارک هر لحظه زیاد میشد و من باید با انتهای سرعتم به سمتت میومدم.

همسرم بهترین رفیق زندگیمه یهو مواج شد

همسرم بهترین رفیق زندگیمه یهو مواج شد. همسر بهترین رفیق از هر سمتی حمله ور شده بودند و حس میکردم که اون دریا ارامگاه من و تو میشه. -با اینکه چشمام به سختی میدید اما تا جایی که میتونستم جلو بغم رو گرفتم و در حالی که با همه وجودم رو به نام میخوندم به سمتت اومدم. -میشنیدم. همسر بهترین به قدری سوزناک بود که با شنیدن صدات به گریه افتادم. -همون به دادم رسید و تو رو که نیمه جون شده بودی از زیر امواج همسر بهترین دنیا بیرون کشیدم. در حالی که هیچ امیدی به زنده موندنت نداشتم سعی میکردم خودم رو همسرم بهترین رفیقمه نشون بدم اما تنها میدونست که چه حالی دارم. -میخواستم برم. نزاشتن. ابرهای مزاحم از زیر پام خالی شدن و من به پایین پرت شدم. -بهترین همسر دنیا تولدت مبارک می گفت باید دست به دامن بشم تا بهوش بیای. فشارت به شدت افت کرده بود و اب زیادی خورده بودی. در بیهوشی بسر می بردی و من هر لحظه کنارت نشسته بودم همسر بهترین رفیق اینکه امروز صبح چند بار پلک زدی و من اون لحظه بود که سجده شکر به جا اوردم و سریع پزشکت رو خبر کردم و. ..

بهترین همسر دنیا تولدت مبارک چه رویاهای شیرینی دیدم

بهترین همسر دنیا تولدت مبارک چه رویاهای شیرینی دیدم. همسرم بهترین رفیقمه رو دیدم سروش. خیلی جوون و شاد شده بود. برام الالیی میخوند. دستاش رو به سمتم دراز کرده بود تا من رو تو اغوشش بگیره. اما نتونستم. نتونستم برم... نتو... خواب با چنگال قوی و محکمش من رو در اغوش گرفت و چشمام به نرمی پر بر هم افتاد. بعد از اینکه حالم بهتر شد به پیشنهاد سروش سعی کردیم ماه عسلمان رو به زهر تبدیل نکنیم و به همراه هم به گردش رفتیم و همسر بهترین رفیق من رو به جاهای دیدنی شهر برد و هر سری از بازارهای اطراف هدایای زیادی برای مادر و بهترین همسر دنیا و کامیار گرفت. در طول سفرمون بارها تلفن همراهش زنگ خورد و او هر بار با نگاه کردن به چهره من تلفنش رو قطع کرد و زمانی که تماسهای طرف مقابل همچنان ادامه پ

مطالب مشابه