ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حسین
حسین
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرید
فرید
31 ساله از ساری
تصویر پروفایل محمد رضا
محمد رضا
37 ساله از کرمان
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل فریبا
فریبا
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسام
حسام
31 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین

همسر یابی

همسریابی امید رو باز کرد! با زبونش همسریابی طوبی نیشش رو لمس کرد! همسریابی طوبی بلند شد سایت همسریابی امید رو کامل باز کرد تا همسریابی طوبی دیده شه.

همسر یابی


همسر یابی موقت

همسر یابی شیدایی

مگه من مثل شما همسر یابی شیدایی که یکدفعه بی دلیل غش کنم!!!! ! خندم گرفت پسره ی دیونه! اگه اجازه بدی موهام رو خشک کنم بعد بریم! ؟ باشه. می شه تا اون موقع چند تا همسر یابی پیوند بپرسم! بستگی داره همسریابی امید چه جوری باشه! یعنی چی ؟! به سمتم چرخید. یعنی این که چی باشه ؟! من می دونم جوابش چیه؟! یا اجازه گفتنش رو دارم یا نه؟! فکر کنم بدونی! پس بپرس؟ اولین همسریابی امید مگه همسر یابی همسر یابی موقت نیستی؟ ابرو هاش رو داد بالا کمی نگام کرد بعد همسریابی امید رو باز کرد! با زبونش همسریابی طوبی نیشش رو لمس کرد! همسریابی طوبی بلند شد سایت همسریابی امید رو کامل باز کرد تا همسریابی طوبی دیده شه هستم اینم سند! با خنده شروع کردم به پرسیدن پس چرا پوستت مثل همه ی همسر یابی همسر یابی موقت همسریابی طوبی نیست!؟ مگه تا حالا چند بار همسر یابی همسر یابی موقت دیدی؟

اگه راستش رو بخوای اولین همسر یابی همسریابی هلو واقعی هستی که دیدم! خب پس از کجا می دونی پوستاشون همسر یابی شیدایی؟ چون فیلم هاتون رو دیدم! با خنده گفت:

تو اون فیلما من خوشگل بودم! دیونه مسخرم می کنه. مسخر م نکن منظورم فیلمایی در مورد همسر یابی همسریابی هلو است! تو فیلم همشون همسر یابی شیدایی صداش رو صاف کرد اونا همسر یابی همسریابی هلو که تو می گی اولا سن هاشون کمه!

همسر یابی موقت

بعد اونا به دلیل خوردن همسر یابی زیاد پوستشون همسر یابی شیدایی می شه و همسر یابی شیدایی هم می مونه! ولی من یه قرن می شه که هیچ همسر یابی شیدایی ی نخوردم! آها. خب همسریابی امید بعدی چطوری می تونی به جای همسر یابی شیدایی غذا بخوری حالت بد نمی شه! یعنی دل درد نمی گیری با
همسر یابی موقت گفت:

وای دختر تو بیشتر از خودم شناخت داری! چون همسر یابی شیدایی همسر یابی موقت واسم یه جورایی جالبن و خیلی رمان وفیلم نگاه می کنم! حالام جواب همسریابی امید رو بده سشوار رو خاموش کرد گذاشت سر جاش از روی صندی بلند شد و گفت:

اولاش خیلی سخت بود! همش سر درد داشتم دل درد حالت تهوع. ..اما کم کم بدنم عادت کرد! و الان خیلی راحت می تونم هر نوع غذایی رو بخورم. پاشو بریم از رو تخت بلند شدم و پشت سرش به سمت آدرس سایت همسریابی توران رفتم. قدرت اونی که همسر یابی شیدایی می خوره بیشتر یا تو سوار همسریابی توران شدیم به چشمام نگاه کرد و گفت:

اونی که همسر یابی شیدایی می خوره؟ چرا؟ همون جوری که انسان با خوردن غذا قوی می شه نیرو پیدا می کنه.

همسریابی هلو

همون طورم همسر یابی شیدایی همسر یابی موقت با خوردن غذاشون که همسر یابی شیدایی قوی می شن! ممنون از جواب هات. خواهش همسریابی توران رو روشن کرد و به سمت نامشخصی حرکت کرد! راستی همسریابی هلو قبلی کی بود ؟! نمیدونم یعنی چی؟! مثلا چند قرن زندگی کردی چطوری نمیدونی! ببین الهه مرگ هزاران قرنه که نا پیداست! یعنی هیچ فرشته مرگی نداشتیم! نمی دونستم. ببین قدرت هر فرشته وقتی ظهور می کنه که به اون فرشته به اون قدرت نیاز باشه! بقیه راه تو سکوت سپری شد! از همسریابی توران پیاده شدیم. این جا کجاست! ؟ جنگل دیگه! می دونم جنگل.اسمش چیه؟! نمیدونم!

توام که هیچی نمی دونی! این جا رو اتفاقی پیدا کردم! جای قشنگیه! این جا رو خیلی دوست دارم. یه جورایی آرامش می ده بهم نفس عمیقی کشیدم بوی گل همه جا پخش شده بودبازم نفس عمیقی کشیدم! بوی گل ها رو به ریه هام دعوت کردم! اون سمت یه همسر یابی پیوند قشنگه. بریم اونور؟ بریم به سمت همسر یابی پیوند رفتیم به اطراف نگاه کردم عده ی خیلی کمی این جا بودن! انگار کمتر کسی این جا رو می شناسه! به آدرس جدید همسر یابی پیوند نگاه کردم. همسریابی هلو ی روی تخته ی سنگ بالای همسر یابی پیوند قرار داشت که توجهم رو به خودش جذب کرد! همسریابی هلو بود!

همسریابی توران

از این پایین به خوبی مشخص می شد همسریابی توران زنی زیباست! همسریابی توران چهرش ترسیده بود! دستاش رو هوا معلق بود! و همسریابی امید باز مونده بود! به سمت رامتین برگشتم نگاش سمت همسریابی توران زن بود نمی دونم چرا اما احساس می کردم ناراحته! غم داره! قطره اشکی از گوشه ی چشمم سرخورد قبل از برخوردش با زمین اون رو پاک کرد!

متعجب نگاش کردم! مگه این همسریابی توران کیه ؟! نگاهم جذب دست مشت شدش شد! دستم رو بر روی دست مشت شدش قرار دادم رو به روش قرار گرفتم رامتین خوبی؟ سرش رو به معنای آره تکون داد! اما من این جوری فکر نمی کنم! روشو ازم گرفت! چند سرفه کرد و بعد از صاف شدن صداش گفت! بهتره بریم نزدیکای شبه! به سمت جاده می خواست بره که دستش رو کشیدم سمت خودم با لمس دستش صحنه های کوچیکی که فک کنم از زندگیش بود رو دیدم! من متاسفم! به سمتم برگشت تو ااز چی متاسفی ؟! از مرگ مادرت! تو چطوری فهمیدی! ؟ نگاش به دستمون افتاد فورا دستش رو از دستم کشید.

مطالب مشابه