ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل فریبا
فریبا
28 ساله از شیراز
تصویر پروفایل حسين
حسين
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهلا
شهلا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل علیرضا
علیرضا
42 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهران
مهران
49 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهزاد
بهزاد
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از زنجان
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل نوید
نوید
47 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
48 ساله از کرج

ورود به جدیدترین سایت دوهمدم

جدیدترین سایت دوهمدم میشه. از وقتی بابام رفته دلم میخواد پشت و پناه داشته باشم؛ یعنی میشه تو حامی من باشی؟ قوانین سایت همسریابی دوهمدم خودت نجاتم بده

ورود به جدیدترین سایت دوهمدم - دوهمدم


تصویر ورود به جدیدترین سایت دوهمدم

-ترالن؟ باصدای آرشام از افکارم بیرون اومدم و سوالی بهش نگاه کردم. -میای فردا بریم باغ فندق؟ من و جدیدترین سایت دوهمدم میخوایم بریم؛ چون گفتی خوشت میاد اونجا رو ببینی برای همین گفتم. -بهترین سایت همسریابی منم میام. -باشه عزیزم. نزن لعنتی! از این حرفها نزن که بد عادتم میکنی! کاش میتونستم حرفم رو به زبون بیارم و بهش بگم این کارا رو نکنه، اگه شوخی هم باشه دل من شوخی بردار نیست! جدیدترین سایت دوهمدم میشه. از وقتی بابام رفته دلم میخواد پشت و پناه داشته باشم؛ یعنی میشه تو حامی من باشی؟ قوانین سایت همسریابی دوهمدم خودت نجاتم بده از این حسهای مختلفی که توی دلم خونه کرده! مریم جون بیدار شد و چایی خوردیم. بعدش با گالره خانم رفتیم تا به آشناهای دیگهی مریم جون سر بزنیم. -چهطوریایی؟ -شما چرا امروز اینقدر با من مهربون شدین؟ -حاال یه روز باهات خوب حرف زدم! میدونی چیه؟!

بهترین سایت همسریابی لیاقت جدیدترین سایت دوهمدم من رو نداری! وا این یهو چش شد؟ مگه من چی گفتم؟! فقط گفتم مهربون شدی همین، اینم خود درگیری دارهها! بهش نگاه کردم که با اخم ازم فاصله گرفته بود و دنبال مریم جون و گالره خانم حرکت میکرد. چند تا کوچه رو رد کردیم و به یه خونه ویالیی رسیدیم. گالره خانم در زد و داخل رفتیم. خانم میانسالی تا مریم جون رو دید در آغوشش کشید و گریه کرد. مریم جون هم سعی در آرام کردن خانم داشت.

سایت همسریابی توران من! گریه نکن

مریم جون: الهی قربونت برم سایت همسریابی توران من! گریه نکن، اومدم دیگه. االن پیشتم! چرا اشکای نازنینت رو هدر میدی؟ فلورا: قوانین سایت همسریابی دوهمدم عزیز من! کجا رفتی تو؟ از وقتی جدیدترین سایت دوهمدم رفت تو هم ما رو ترک کردی، اینه رسم معرفت؟! تو فقط به خاطر پسرعموم با من دوست بودی، آره؟ که یادت رفت بیچارهای هم هست که اینجا تک و تنها مونده؟!

این حرفها رو نزن، به قوانین سایت همسریابی دوهمدم شرمندهتم! روم سیاه! فرصت نشده بود بیام دیدنت؛ وگرنه تو بهترین دوست من تو این آبادی بودی و هستی. خودت میدونی که همه خاطرات من و ارسالن اینجا بوده خواهری! چهطوری بدون ارسالنم میاومدم اینجا؟ نابود میشدم. صدای هق هق مریم جون بلند شد. تا به حال ندیده بودم گریه کنه، همیشه میخندید. چه دل بزرگی داره! واقعا غم از دست دادن عشق و شریک زندگیت خیلی سخته. آرشام مریم جون رو بغل کرد و نذاشت گریه کنه. آرشام: فداتشم نریز این الماسا رو!

بهترین سایت همسریابی بمیره و غمت رو نبینه

بهترین سایت همسریابی بمیره و غمت رو نبینه. مریم جون: قوانین سایت همسریابی دوهمدم نکنه مادر! سایت همسریابی توران من و آرشام رو هم بغل کرد و با هم به خونه رفتیم. روی مبل نشسته بودیم. آرشام همچنان با من قهر بود و بهم نگاه نمیکرد. ترالن میمیردی آخه حرف نمیزدی؟! با اصرار فلورا خانم برای شام موندیم اونجا و هرچی اصرار گالره خانم کردن که بمونه قبول نکرد

رفت خونهاش و به مریم جون گفت فردا باید سرصبح خونه اونا باشیم؛ وگرنه ناراحت میشه! سر میز شام  کنار من نشست. اخماش توی هم بود و اصال من رو به حساب نمیآورد. بهتره باهاش حرف بزنم و از دلش در بیارم؛ برای همین آب رو بهانه کردم و رو بهش گفتم: -آرشام اون پارچ آب رو بهم میدی؟ نگاهی بهم انداخت و پارچ رو برداشت و برام آب ریخت. -باهام قهری؟ -نه مگه بچهام قهرکنم؟! -آخه اخم کردی و باهام حرف نمیزنی! گفتم شاید از حرف عصرم ناراحت شدی و باهام قهرکردی. -نه حوصله ندارم! -به هرحال اگه ناراحت شدی ببخشید. منظوری نداشتم؛ فقط تعجب کرده بودم. -میدونم! سایت همسریابی توران نداره، نیازی به عذرخواهی نیست. -آرشام؟ هوم؟ -همیشه باهام مهربون باش. اینجوری اخم کردنات رو دوست ندارم. لبخندی زد و گفت: -چشم! شما امر بفرما. به معنای واقعی قند توی دلم آب شد. کاش مال من باشی آرشام و من چهقدر خوشبخت میشم

مطالب مشابه