ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل فرید
فرید
35 ساله از سنندج
تصویر پروفایل حسام
حسام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل محیا
محیا
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل پرستو
پرستو
46 ساله از آبادان
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
25 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از اراک
تصویر پروفایل مونا
مونا
32 ساله از قم
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
42 ساله از رباط کریم
تصویر پروفایل سامان
سامان
42 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل وحید
وحید
38 ساله از تبریز

ورود به سایت دوهمدم چه شرایطی دارد؟

ورود به سایت ازدواج دوهمدم باز سرش را تکان داد و پرسید: -دیگه چه اتفاقهایی تو اون روزها افتاد؟ میخوام مو به مو برام تعریف کنی! ورود به دوهمدم کمی فکر کرد.

ورود به سایت دوهمدم چه شرایطی دارد؟ - دوهمدم


ورود به دوهمدم

خودم میخواستم بیام ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید

بعد از کلی تلاش حتی نتونستم یه کلمه حرف بزنم! با پاهایی لرزان عقب عقب رفتم؛ آن لحظه فقط دلم میخواست روی ورود به همسريابي دوهمدم یک دکمه ی توقف بود که فشارش میدادم و با یک ایست قلبی به تمام آن لحظه ها پایان میدادم! با نگاهی پر از نفرت رو ازش گرفتم و دستم که رفت سمت دستگیره ی در باز صدایش را شنیدم: -راستی! ایستادم اما برنگشتم سمتش؛صدای قدمهایش را شنیدم که نزدیک شد: -خودم میخواستم بیام ورود به سایت همسریابی دوهمدم جدید، همچین بد هم نشد که خودت با پای خودت اومدی! کار منو راحت کردی! برام یکم سخت که بخاطر تو اینهمه راه بیام ت. .. صبرم لبریز شد، برگشتم عقب و با تمامِ توانم محکم روی صورتش کوبیدم!

نفهمیدم تو اون لحظه اون همه قدرت تو دست من چیکار میکرد! شدت ضربه جوری بود که ورود به سایت همسریابی دوهمدم کمی سمت مخالف چرخید و چشمهایش بسته شدند! احساس خفگی میکردم! دستم را روی گلویم فشار دادم و بدون حرف از اتاق خارج شدم! دستم گز گز میکرد و ورود به سایت همسریابی دوهمدم میسوخت! تا خود شب توی خیابونها اشک میریختم و قدم زنان هی حرفهایش توی گوشهایم اکو میشد! دلم میخواست خودمو جلوی یه ماشینی مینداختم و راحت میکردم! اما متاسفانه جرأت خودکشی کردن هم نداشتم! وقتی برگشتم خونه ورود به دوهمدم خیلی عصبانی بود اما با دیدن قیافه ام بیشتر نگرانم شد اما من لام تا کام حرفی نزدم و فقط دلم یک بغل خواب آرام میخواست! خوابی که بیداری در پس خود نداشته باشد!

برم ورود به سايت همسريابي دوهمدم!

بدون جواب به سوالهای پی در پی ورود به دوهمدم داخل اتاقم شدم و در را از پشت قفل کردم؛ به سمت تخت رفتم و با همان لباسهای بیرون دراز کشیدم و چشمهای خستمو رو هم گذاشتم و خیلی سریع خوابم برد؛ خوابی شیرین که دلم نمیخواست هیچ وقت بیدار بشم. خوابی عمیق رفته بودم؛ احساس گرما میکردم طوری که دلم میخواست بلند شم برم ورود به سايت همسريابي دوهمدم! اما توان تکان خوردن نداشتم...یه صداهایی میشنیدم و یک نفر همداشت صدام میکرد اما من حتی قدرت حرف زدن هم نداشتم! خیلی سعی کردم و فقط تونستم آه بکشم! متوجه شدم که دست یکی روی پیشانیام نشست صدای ورود به سایت دوهمدم را شنیدم که اسمم را صدا میکرد، سرم را به چپ و راست تکان دادم و بعد از کلی تلاش لب باز کردم: آب!

طولی نکشید که جرعه جرعه آب وارد گلویم شد؛ کمی جون گرفتم؛ تمام تلاشم رو کردم و چشمهامو باز کردم؛ ورود به سایت دوهمدم میگفت یک هفته شبانه روز توی تب میسوختم و نمیتونستن تبمو پایین بیارن. خیلی ناراحت بود فقط دلیل حال بدمو میپرسید؛ بغض تو صداش حالمو بد کرد و با کلی گریه و هق هق تمام ماجرا را براش تعریف کردم! خیلی عصبی شده بود و تا زمانی که من مرخص بشوم با خودش حرف میزد و هی دستاشو مشت میکرد؛ وقتی من و نهال رو رسوند ورود به دوهمدل بدون حتی یک کلمه توضیح رفت و تا شب هم خبری ازش نشد اما وقتی برگشت از این رو به اون رو شده بود؛ دیگه عصبانی نبود اما خیلی ناراحت بود!

دیگه خبری از ورود به همسريابي دوهمدم نشد؟

دکتر سرش را تکان داد؛ پایش را رویِ پای دیگرش انداخت و پرسید: -بعدش دیگه خبری از ورود به همسريابي دوهمدم نشد؟ ورود به دوهمدم سرش را به طرفین تکان داد: -نه اصلا، فقط یکبار بعد از چند ماه مادرش تماس گرفت و گفت بهم هشدار داده بود که برای پسرش فقط یک بازیچه ام اما من باور نکرده بود حالا هم دست از سرش بردارم چون میخواد ازدواج کنه!

من اون موقع مشغول کنکور بودم و سعی میکردم به هیچ چیز دیگه ای فکر نکنم اما اون روز باز مریض شدم؛ جوری که چند روزی نتونستم درس بخونم. ورود به سایت ازدواج دوهمدم باز سرش را تکان داد و پرسید: -دیگه چه اتفاقهایی تو اون روزها افتاد؟ میخوام مو به مو برام تعریف کنی! ورود به دوهمدم کمی فکر کرد به آن روزها که فکر میکرد طعم تلخ قهوه ترک زیر زبانش مزه می شد.

مطالب مشابه