ببین چقدر الغر شدی. سایت همسریابی نازیار عصبی فرد مقابلش را کنار زد و به سمت اتاقش پاتند کرد گفت: -پریا به تو هیچ ربطی نداره لطفا راحتم بذار. وارد اتاقش شد و در را بست و قفل کرد. صدای داد پریا را شنید: -خاک بر سر من که این موقع شب بیخیال همه چیز شدم و این همه راه و کوبیدم اومدم پیش تو که قدر نمیدونی. سایت همسریابی نازیار پاسخش را نداد و روی تختش دراز کشید.
سعی کرد به گذشته فکر کند. "گذشته" با صدای در اتاقش چشم گشود.
گیج بود و خمیازه ای کشید. روی تخت نشست و گفت: -بله ؟
صدای سایت همسریابی طوبی را شنید
صدای سایت همسریابی طوبی را شنید: -آماده شو بیا بیرون باید جایی بریم!
متعجب گفت: باشه چند دقیقه دیگه میام. شماره سیاوش را گرفت. "مشترک مورد نظر خاموش..."نگذاشت حرف اپراتور تمام شود و تماس را خاتمه داد. یک پیام برای سیاوش فرستاد. "من با سایت همسریابی خاتون ۸۱ میرم بیرون گفتم شاید بخوای بدونی." به سرویس بهداشتی رفت و پس از شستن دست و صورتش شروع به آماده شدن کرد. نمیدانست سایت همسریابی خاتون ۸۱ با او چیکار دارد.
یوک مانتوی مشکی تا روی زانو و شال سفید و شلوار لی مشکی را انتخاب کرد و سریع پوشیدش ان. موهایش را دماسبی بست و شال را روی سرش انداخت. گوشی را در کیف سفیدش گذاشت و بی هیچ آرایشی از اتاقش خارج شد. سایت همسریابی خاتون ۸۱ رو به روی در اتاق تکیه به دیوار منتظرش بود. همسریابی هلو متعجب گفت: -صبح بخیر، مشکلی پیش اومده سایت همسریابی خاتون ۸۱ از دیوار جدا شد و به سمت پله ها رفت و گفت: -دنبالم بیا.
همسریابی هلو دنبالش راه افتاد. سایت همسریابی خاتون 81 در طبقه دوم منتظر همسریابی هلو ایستاده بود.
با دیدن ستاره لبخندی زد و در اولین اتاق سمت چپ کنار پله ها را باز کرد. ستاره متعجب نگاه اش کرد. -برو داخل! ستاره یک قدم به سمت عقب برداشت و ترسیده گفت: -چی؟! سایت همسریابی خاتون 81 با صدای بلندی شروع به خندیدن کرد و گفت: -نترس، همچین مالی نیستی که بهت چشم داشته باشم توی اتاق تنها نیستیم.
درحالی که چشمش رو به داخل اتاق دوخت ادامه داد: -مگه نه رها؟
سایت همسریابی طوبی کنجکاو وارد
صدای رها را که شنید نفس آسوده ای کشید.درسته آقا. سایت همسریابی طوبی کنجکاو وارد اتاق 24 متری آبی رنگ شد.
سایت همسریابی خاتون 81 نیز پشت سرش وارد شد و در اتاق را بست. رها جلو میز آرایش که کنار تخت بود ایستاده بود. -اینجا چه خبره؟! سایت همسریابی خاتون 81 یقه پیراهن آستین بلند سفیدش را درست کرد و با لبخند روبه روی سایت همسریابی طوبی قرار گرفت و چشمان مشکی رنگش که شبیه چشمان سیاوش بود در چشمان سایت همسریابی شیدایی دوخت و گفت: -لباسایی که روی تخته میپوشی و میشینی روی اون صندلی تا رها آرایشت کنه! سایت همسریابی شیدایی ترسیده گفت: -یعنی چی؟
تا نفهمیدم اینجا چه خبره هیچ کاری نمیکنم. سایت همسریابی خاتون جدید ۸۱ ابرو درهم کشیده عصبی غرید: بهتره با زبون خوش کارایی که گفتم انجام بدی وگرنه خودم لباست عوض میکنم!
اشک در چشمان سایت همسریابی شیدایی حلقه بست با صدای لرزونی گفت: -از من چی میخوای؟! سایت همسریابی خاتون جدید ۸۱ لبخند شیطانی زد و گفت: -م یخوام ببرمت دور، دور! سایت همسریابی بهترین همسر، سایت همسریابی خاتون جدید ۸۱ را کنار زد و قصد خروج کرد و گفت: -من باهات هیچ جا نمیام. ورود به سایت همسریابی توران 81 از پشت به مانتوی سایت همسریابی بهترین همسر چنگ انداخت و او را محکم عقب کشید که سایت همسریابی بهترین همسر با صدای بدی به زمین برخورد کرد. با گریه دستش را به کمرش گرفت و نگاه اش را به ورود به سایت همسریابی توران 81 که عصبی کنارش ایستاده بود گفت: -تورو بذار برم. ورود به سایت همسریابی توران 81 روی دوی زانو نشست و انگشت اشاره اش را به سمت سایت همسریابی نازیار گرفت و گفت