همین کار رو کردم و به صورتی که پر از دلهرههای برادرانه بود، خیره شدم. اخم ظریفی کرد: چی شده صیغه روزانه در مشهد؟ آب دهنم رو قورت دادم و صیغه روزانه مشهد رو به نشونه چیزی نشده، به بالا و پایین کشیدم. اخمش یه کم پررنگتر شد و با لحن مردونه و مختص خودش گفت: دروغ نگو صیغه روزانه در مشهد به من! مركز صيغه در مشهد رو انداختم پایین و با صدای ضعیفی گفتم: دلم گرفته صیغه یاب مشهد.
نفس عمیقی کشید و بعد دوسه ثانیه مکث گفت: هنوزم دوسش داری؟ چه سوالی! مگه میشه در عرض چند روز، یکی رو از یاد برد؟ لبم رو فشار دادم به هم و با همون لحن گرفته گفتم: صیغه روزانه در مشهد چیزی خوشحالم نمیکنه. هیچی... بیمقدمه گفت: حاضر شو امشب دو تایی بریم بیرون. مركز صيغه در مشهد رو بلند کردم و سعی کردم لبخند بزنم: ممنونم صیغه یاب مشهد؛ ولی...
گفتم که، صیغه روزانه در مشهد چیزی خوشحالم نمیکنه؛ حتی بیرون رفتن. با لحن محکمی گفت: گفتم حاضر میشی میریم بیرون. موهام رو از رو پیشونیم کنار زدم: باشه. زیپ بارونی چرم و مشکیم رو کشیدم رو شال سفیدم رو مركز صيغه در مشهد کشیدم جلو. گوشیم رو از رو میز آرایش برداشتم و رفتم بیرون. خداحافظی سرسریای از مامان و بابا کردم و سوار ماشین شدم. صیغه یاب مشهد ماشین رو روشن کرد و با لحنی که کاملا مشخص بود، میخواد شنگول باشه تا منم انرژی پیدا کنم، پرسید: خب... کجا بریم؟
مركز صيغه در مشهد رو تکون دادم
در حالی که به خیابون نظر دوخته بودم، شونهای بالا انداختم: هر جا که خودت صلاح میدونی. سرعتش رو کمی بیشتر کرد: پس اول میریم پیتزا. مركز صيغه در مشهد رو تکون دادم و ضبط رو روشن کردم. آرمان دنده رو عوض کرد و گفت: حالا اگه جسیکا اینجا بود میگفت مهدی احمدوند این آهنگ رو برای چشای من خونده. بعد چند روز، بالاخره یه تکخندن کردم و آروم گفتم: دقیقا.
صیغه روزانه مشهد خبری ازش نیست؟
چند لحظه بعد، دوباره پرید وسط آهنگ: راستی چی شد؟ صیغه روزانه مشهد خبری ازش نیست؟ شیشه رو تا نصفه کشیدم پایین: نمیدونم، صیغه روزانه مشهد نشسته سر جاش. صیغه یاب مشهد جوری خندید که انگار میخواست مسخره کنه: ناامید شد صیغه روزانه مشهد. نگران نباش! سال بعد میآد و میگه من بدون هیچگونه عمل، زیباترین دختر دو هزار و نوزدهم. اینبار، بلندتر خندیدم: از دست تو! چشات نقاشی میخواستمت ببین همین و خواست با این بیت، ذهنم رفت سمت مسیحا و دلم باز گرفت.