حساسیه. من نمی خوام این کار کردن براش به وجود بیاره.
گروه همسريابي در تلگرام کالفه سرش را تکان داد. این مرد اصال حرف هایش منطقی نبود. -اقای یوسفی داشتن دوتا همکار مرد من میتونه باعث مشکل برای خواهر شما بشه؟
شما گروه همسریابی معلولین در تلگرام مستقیما دارین
شما گروه همسریابی معلولین در تلگرام مستقیما دارین به همکار و دوست های من توهین می کنین.
و با لینک گروه همسریابی در تلگرام اضافه کرد: -میشه زودتر اون قولی که از بنده می خواین بگیرین رو هم بگین؟
بر خالف گروه همسریابی در تلگرام، مرد همچنان آرام بود. -من قصد توهین ندارم. من فقط می خوام از امنیت خواهرم در گروه های همسریابی در تلگرام مطمئن بشم. من تا گروه همسريابي در تلگرام، روی همه کسانی که به رها نزدیک شدند نظارت داشتم اما این محیط رو کال نمی شناسم نمی خوام بی گدار به آب بزنم. شما می تونین این تضمین رو به من بدین که همکاراتون از این لحاظ گروه همسریابی تلگرام ندارن؟
گروه همسریابی در تلگرام دستش را روی چشم هایش کشید و دم عمیقی گرفت.
سعی کرد که صدایش از حرص نلرزد. -آقای محترم همکار های من همشون تحصیل کردن و...
میان حرفش پرید و با همان خونسردی قبلی اش در چشم های گروه همسریابی در تلگرام خیره شد و گفت: تحصیالت دلیلی بر شعور و شخصیت آدم ها نیست. یکه خورد. راست می گفت، در یک جمله حقیقت زندگی اش را توی دهانش کوبیده بود. خودش را جمع و جور کرد، حاال موضوع بحثشان چیز دیگری بود. بعدا در تنهایی اش وقت داشت تا به جمله پر معنی او فکر کند. نیستید که دنبال قاتل بگردین. هیچ اتفاق وحشتناکی توی این چند روزه آقای یوسفی، گروه های همسریابی در تلگرام صفحه حوادث روزنامه نیست و شما هم کارگاه رخ نداده که شما می خواین از من قول بگیرین.
این غیرت و تعصب الکی تون رو کنار بزارید لطفا.
من هیچ قول و تضمینی به شما نمی دم.
گروه همسریابی تلگرام ایجاد نشه
همکار های من دو نفرن، من بهتون تضمین هم بدم و گروه همسریابی تلگرام ایجاد نشه این همه مراجعه کننده ای که توی تایم های گروه های همسریابی در تلگرامی میان دفتر و کسی جز رها برای پاسخهگویی نیست رو چی کار کنم؟
بابت کسانی که تا حاالا ندیدمشون هم تضمین بدم؟
برای خودتون مسخره نیست ایحرف؟
از جا بلند شد و روبرو او ایستاد. داریم اما اگر افکار شما اینقد محدوده و فکرتون منفیه من گروه همسریابی تلگرام تبریز ندارمتوی همین چند روزه رها توی دل من جا باز کرده و هممون دوستش که همین اول کار قرارداد رو فسخ کنیم. و با گروه همسریابی معلولین در تلگرام اضافه کرد. -گروه همسریابی معلولین در تلگرام هم باید برم سر گروه همسریابی دائم در تلگرام. خوشحال شدم از آشنایی تون. خد انگه دار. چرخید و به طرف ساختمان رفت. با خودش که بود؛ با دیدن آن کت و شلوار مارک تنش، تصور نمی کرد صاحبشان همچین آدمی باشد. پوفی کشید و سرش را به دو طرف تکان داد. کیفش را از روی میز برداشت و روی شانه انداخت. نگاهی به ساعت مچی اش کرد. گروه همسریابی دائم در تلگرام هایش تمام شده بود و یزدان ده دقیقه قبل، پیش قدشده بود؛ تماس گرفته بود و گفته بود بین راهش دنبال او هم می آید. بعد مکالمه اش با برادر رها، مستقیم به گروه همسریابی دائم در تلگرام رفته بود و دیگر او را ندیده بود. فقط او و رها در دفتر بودند. رها در حال مرتب کردن میز کارش بود و گروه همسریابی در تلگرام منتظر آمدن یزدان. نگاهش را روی رها که با آرامش میزش را مرتب می کرد؛ زوم کرد.
از عصر رفتارش تغییری نکرده بود؛ احتمال می داد برادرش به او حرفی از فسخ قرارداد و حرف های رد و بدل شده بینشان نزده بود. به خود که آمد رها کیف در دست به طرف او می آمد، لینک گروه همسریابی در تلگرام بر روی صورت نشاند. -بریم رها جان؟
رها متقابال لینک گروه همسریابی در تلگرام زد
رها متقابال لینک گروه همسریابی در تلگرام زد. -آره. کار من تموم شد. با هم بیرون آمدند و گروه همسريابي در تلگرام درها را قفل کرد. نزدیک درب خروجی بودند که گروه همسريابي در تلگرام ایستاد؛ به طرف رها برگشت